کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ران خوک نمک زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شکم ران
لغتنامه دهخدا
شکم ران . [ ش ِ ک َ] (نف مرکب ) مسهل . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). داروی مسهل . (ناظم الاطباء). دوای مسهل . (آنندراج ).
-
هوس ران
لغتنامه دهخدا
هوس ران . [ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنکه در پی هوس باشد و بدنبال هوس برود.
-
ارابه ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'arrāberān ۱. رانندۀ ارابه.۲. (نجوم) = ممسکالاعنه
-
کشتی ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ka(e)štirān رانندۀ کشتی؛ کشتیبان.
-
Auriga, Aur, Charioteer
ارابهران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورتی فلکی در آسمان شمالی (northern sky) بین دو صورت فلکی دوپیکر و برساوش
-
kayaker, kayakist, kayakman
توتینران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فردی که در توتین پارو میزند یا ورزشکاری که به توتینرانی میپردازد
-
thrust reverser, reverser, thrust reverse
پسران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] وسیلهای در موتور جت که بخشی از گازهای خروجی را در جهت حرکتِ هواگَرد هدایت میکند تا سرعت هواگَرد کاهش یابد و مسافت نشست کم شود
-
clock drive, drive 2
ساعتران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] موتوری متصل به محور اصلی تلسکوپی با استقرار استوایی (equatorial mounting) که حرکت وضعی زمین را جبران میکند
-
canoeist
بلمران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشکار یا فردی که به بلمرانی میپردازد
-
aeronaut
بالُونران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فردی که هواگَرد سبکتر از هوا را هدایت میکند
-
line driver
خطران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] افزارهای که با تقویت نشانک/ سیگنال قابلیت انتقال سامانه را افزایش میدهد
-
پس ران
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِفا.) = پس راننده : رانندة شتر، حاد.
-
جفت ران
لغتنامه دهخدا
جفت ران . [ ج ُ ] (نف مرکب ) کسی که قلبه رانی کند. (غیاث ) (آنندراج ). راننده ٔ گاوانی که زمین را شخم میزنند.
-
چاک ران
لغتنامه دهخدا
چاک ران . [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از فرج .(آنندراج ) (غیاث ). فرج . (ناظم الاطباء) : شکر گوئید ای سپاه و چاکران رسته اید از شهوت و از چاک ران . مولوی .|| کنایه است از دبر. (آنندراج ) (غیاث ). دبر. (ناظم الاطبا).
-
ران افشردن
لغتنامه دهخدا
ران افشردن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازتیز کردن و برانگیختن چیزی عموماً و اسب خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). انگیختن و تحریک کردن و مهمیز زدن اسب را برای حرکت . (ناظم الاطباء). رکاب کشیدن . فشردن زانوان بزور بر پهلوی اسب تند رفتن را : بگفت و بیف...