کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رامیتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رامیتن
لغتنامه دهخدا
رامیتن . [ ت َ ] (اِخ ) رامیثن . نام قصبه ای است بزرگ از ولایت بخارا، معمور و آباد و از آنجاست خواجه علی رامیتنی که او را خواجه ٔ عزیزان گویند. (آنندراج ) (از برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 11) (انجمن آرا) (رشیدی ) (از ناظم الاطباء). این کلمه در معجم البل...
-
واژههای مشابه
-
چهارشنبه رامیتن
لغتنامه دهخدا
چهارشنبه رامیتن . [ چ َ شَم ْ ب ِ ت َ ] (اِخ ) نام جدید یکی از شهرهای قدیم بخارا به اسم رامیثن یا ریامیثن یا اریامیثن یا رامیثنیه که تا قرن هشتم بنام رامیتن معروف بوده است اثری ازاین شهر امروز به اسم «چهارشنبه رامیتن » هنوز باقی است و المقدسی آن را ب...
-
جستوجو در متن
-
رامیثن
لغتنامه دهخدا
رامیثن . [ ث َ ] (اِخ ) رامیتن . نام قریه ای است در بخارا. (از انساب سمعانی ). و رجوع به رامیتن و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 74 و 101 شود.
-
رامیثنیه
لغتنامه دهخدا
رامیثنیه . [ ث َ نی ی َ ] (اِخ ) رامیتن . رامیثن . نام شهری بوده در بخارا. رجوع به رامیتن و رامیثن و رامیثنة در همین لغت نامه و فهرست احوال و اشعار رودکی شود.
-
ریامیثن
لغتنامه دهخدا
ریامیثن . [ ] (اِخ ) رامیثن . صورتی از رامیثن و رامیتن و... که نام قصبه ٔ قدیم بخارا بوده است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 74 و 101 و رامیتن و رامیثن شود.
-
رامیتنی
لغتنامه دهخدا
رامیتنی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به رامیتن که نام قصبه ای است در بخارا. و رجوع به رامتین شود.
-
رامیثنة
لغتنامه دهخدا
رامیثنة. [ ث َ ن َ ] (اِخ ) رامیتن . رامیثن . نام قصبه ای از بخارا. رجوع به رامیتن و رامیثن در همین لغت نامه و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 269 و 261 شود.
-
رامیثنی
لغتنامه دهخدا
رامیثنی . [ ث َ ] (ص نسبی ) منسوب به رامیثن که قریه ای است در بخارا. (از انساب سمعانی ). و رجوع به رامیثن و رامیتن شود.
-
رامیتنی
لغتنامه دهخدا
رامیتنی . [ ت َ ] (اِخ ) خواجه علی رامیتنی که او را خواجه ٔ عزیزان گویند و از اکابر نقشبندیه بوده و در اوایل حال نساجی میکرده چنانکه خود گفته :خواهی که بحق رسی بیارام ای تن وندر طلب دوست بیارآن می تن خواهی مدد از روح عزیزان یابی پا از سر خود سازبیا ر...
-
رامتین
لغتنامه دهخدا
رامتین . (اِخ ) نام دهی بوده در بخارا. نرشخی در تاریخ بخارا گوید: رامتین کهندزی بزرگ دارد و دیهی استوار است و از شهر بخارا قدیمتر است و در بعضی کتب آن دیه را بخارا خوانده اند و از قدیم باز مقام پادشاهان است و بعد از آنکه بخارا شهر شد پادشاهان زمستان ...
-
رام
لغتنامه دهخدا
رام . (ص ) مقابل توسن . (از آنندراج ) (انجمن آراء) (رشیدی ) (سروری ). مقابل بدلگام . مقابل چموش . مقابل سرکش و بدرام . ذلول . ذلولی . ضارع . ضرع . ضرعة. ضروع . (منتهی الارب ). نرم : من با تو رام باشم همواره تو چون ستاغ کره جهی از من . خفاف .بمنزلت ست...