کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راموز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راموز
/rāmuz/
معنی
۱. دریا؛ بحر.
۲. نمونه.
۳. اصل چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راموز
لغتنامه دهخدا
راموز. (اِ) کشتیبان و ناخدا. (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به توضیح معنی بعدی کلمه شود. || ماهیی است دلیر و جنگجو که به آدمی مایل است و با کشتی همراهی کند اگر ماهیان دیگر قصد کشتی کنند رفع کند و اگر کشتی غرق شود مردمان را بکنارساحل رساند. شیخ آذری در عج...
-
راموز
لغتنامه دهخدا
راموز. (ع اِ) دریا. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء)(از اقرب الموارد). || اصل چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) || نمونه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی...
-
راموز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rāmuz ۱. دریا؛ بحر.۲. نمونه.۳. اصل چیزی.
-
جستوجو در متن
-
دریا
واژهنامه آزاد
راموز.
-
ناوخدا
لغتنامه دهخدا
ناوخدا. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) راموز. ربان . ناخدا. ملاح . کشتیبان . فرمانده ناو. رجوع به ناخدا و نیز ناو شود.
-
دریا
لغتنامه دهخدا
دریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء اعظم کره ٔ زمین را می پوشاند و هر وسعت بسیار از آبهای نمکی را دریا توان گفت و نوعاً دریا تق...
-
اصل
لغتنامه دهخدا
اصل . [ اَ ] (ع اِ)والد: فلان لا اصل له و لا لسان . ج ، اصول . کسایی گوید:اینکه گویند لا اصل له و لا فصل ، اصل بمعنی والد و فصل بمعنی ولد است ، یا اصل حسب است و فصل لسان . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). پدر. (لغت خطی ). ج ، آصُل . ...