کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رامشدخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رامش یافتن
لغتنامه دهخدا
رامش یافتن . [ م ِت َ ] (مص مرکب ) با طرب و شادی دمساز شدن . بهره مند شدن و برخوردار گردیدن و لذت بردن از طرب . بهره یافتن از طرب . حظ بردن از عیش و عشرت و شادی : بیاموز و بشنو ز هر دانشی بیابی ز هر دانشی رامشی .فردوسی .
-
رامش افزا
لغتنامه دهخدا
رامش افزا. [ م ِ اَ ] (اِ خ ) این کلمه در قرن ششم نام کتابی قرار گرفته است . (ذریعه ج 10 ص 59 و 61).
-
رامش افزا
لغتنامه دهخدا
رامش افزا. [ م ِ اَ ] (نف مرکب ) مخفف رامش افزاینده . رامش افزای . رجوع به رامش افزای شود.
-
رامش افزای
لغتنامه دهخدا
رامش افزای . [ م ِ اَ ] (نف مرکب ) مخفف رامش افزاینده . افزاینده ٔ رامش . فزاینده ٔ شادی و طرب . افزاینده ٔ شادی و خوشی . شادی افزاینده : زن خوب رخ رامش افزای بس که زن باشد از درد فریادرس .فردوسی .
-
رامش انگیز
لغتنامه دهخدا
رامش انگیز. [ م ِ اَ ] (نف مرکب ) انگیزنده ٔ رامش . طرب انگیز. شادی آور. لذت بخش . فرح انگیز : نواهایی بدینسان رامش انگیزهمی زد باربد در بزم پرویز. نظامی .خوانی غزلی دو رامش انگیزبازار گذشته را کنی تیز.نظامی .
-
رامش بر
لغتنامه دهخدا
رامش بر. [ م ِ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ رامش . برنده شادی و عشرت . بهره مند از خوشی . خوشحال و مسرور و محظوظ که از رامش بهره برد : یکی هاتف از خانه آواز دادچو رامشگری نزد رامش بری . منوچهری .|| برنده ٔ رامش . از میان بردارنده ٔ خوشی و شادی و طرب . زد...
-
رامش پذیر
لغتنامه دهخدا
رامش پذیر. [ م ِ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف رامش پذیرنده . شاد. مسرور. خوشحال . پذیره ٔ رامش . قبول کننده و برتابنده ٔ طرب و عشرت . ملایم . بارامش : انوشه بزی شاد و رامش پذیرکه بخت بداندیش تو گشت پیر.فردوسی .
-
رامش جوی
لغتنامه دهخدا
رامش جوی . [ م ِ ] (نف مرکب ) مخفف رامش جوینده . آنکه طالب خوشی و شادی است . بمجاز، خوش گذران . عشرب طلب . شادی جوی . طرب جوی . || آرامش طلب .آرامش جوی . استراحت طلب . آرامش خواه . مقابل آشوب طلب .
-
رامش داد
لغتنامه دهخدا
رامش داد. [ م ِ ] (اِ مرکب ) روغنی دارویی است و برای فلج و لقوه و نقرس و رعشه و دردهای مفاصل و پشت و قولنج سودمند است . رجوع به قانون ابن سینا چ تهران ص 39 شود.
-
رامش سرای
لغتنامه دهخدا
رامش سرای . [ م ِ س َ ] (نف مرکب ) مخفف رامش سراینده . سازنده . نوازنده . سراینده ٔ رامش . سراینده ٔ نغمه و نوا. مطرب : پرستندگان ایستاده بپای ابا بربط و چنگ و رامش سرای .فردوسی .
-
رامش طلب
لغتنامه دهخدا
رامش طلب . [ م ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) طلبنده ٔ رامش . خواهنده ٔ رامش . خواهنده ٔ عشرت و طرب و شادی . شادی خواه . عشرت طلب . جوینده ٔ خوشی . رامشجو.رجوع به رامشجوی و رامشخواه در همین لغت نامه شود.
-
رامش فروز
لغتنامه دهخدا
رامش فروز. [ م ِ ف ُ ] (نف مرکب ) رامش افزوز. فروزنده ٔ رامش . بمجاز، شادی بخش . فرح انگیز. طرب انگیز. روحبخش . دلنواز. دل افزا. روح افزا : مگر کز یک آواز رامش فروزمرا زین شب محنت آری بروز.نظامی .
-
رامش فزای
لغتنامه دهخدا
رامش فزای . [ م ِ ف َ ] (نف مرکب ) رامش افزای . مخفف رامش فزاینده . افزاینده ٔ رامش . شادی افزای : دو منزل پدر بدش رامش فزای وراکرد بدرود و شد باز جای . اسدی .رجوع به رامش افزای و رامش افزا در همین لغت نامه شود.
-
ارمیندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: armin doxt) (اَرمین = آرمین + دخت = دختر) ، دختری که از نژاد آرمین است .
-
ایراندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: irān doxt) (ایران + دخت = دختر) ، دختر ایران ، دختر ایرانی ، دختر آریایی.