کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راقص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راقص
/rāqes/
معنی
رقصکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راقص
لغتنامه دهخدا
راقص . [ ق ِ ] (اِخ ) ستاره ای است . (از اقرب الموارد). نام ستاره ای است که در دهان اژدهای جنگ واقع شده است .(آنندراج ) (غیاث اللغات ). رافض ، در اصطلاح فلک صورتی که آن را «جاثی علی رکبیة» نیز نامند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به جاثی علی رکبیة در همین ل...
-
راقص
لغتنامه دهخدا
راقص . [ ق ِ ] (ع ص ) رقص کننده . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ). رقصنده . (ناظم الاطباء).
-
راقص
دیکشنری عربی به فارسی
رقاص
-
راقص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rāqes رقصکننده.
-
جستوجو در متن
-
رقاص
دیکشنری فارسی به عربی
راقص
-
رافض
لغتنامه دهخدا
رافض . [ ف ِ ] (اِخ ) راقص . نام کوکبی بر زبان صورت تنین است . رجوع به راقص شود. (یادداشت مؤلف ).
-
الجاثی علی رکبتیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: (= نشسته بر دو زانو)] (نجوم) [قدیمی] 'aljāsi'alārakbatayh از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۱۳۰ستاره بین شلیاق و اکلیل شمالی که بهصورت مردی که یک زانو بر زمین گذاشته و زانوی دیگر را خم کرده و سلاحی در دست دارد تصور میشده است؛ ...
-
رأس التنین
لغتنامه دهخدا
رأس التنین . [ رَءْ سُت ْ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) قسمتی از تنین که بمنزله ٔ سر او توهم شده و حاوی راقص و عوائد و رُبع میباشد. (از صور الکواکب ص 41). و رجوع به تنین و صورت تنین در صور الکواکب صص 41-42 شود.
-
جاثی علی رکبتیه
لغتنامه دهخدا
جاثی علی رکبتیه . [ ع َ لا رَ ب َ ت َی ْه ْ ] (اِخ ) بر دو کنده ٔ زانو نشسته . نام صورت هفتم از صور شمالی فلکی قدماست و کواکب آن را تماثیل گویند. (مفاتیح ). نام یکی از صور فلکیه و صورت او همچون نام اوست . (التفهیم ).و آن بصورت مردی توهم شده که بر زان...
-
صور فلکی
لغتنامه دهخدا
صور فلکی . [ ص ُ وَ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجموعه هائی از ستارگان که برای شناختن و تمیز آنها ستاره شناسان بهر یک نام حیوانی یا چیز دیگر داده اند که بیش و کم آن مجموعه بدان حیوان یا شی ٔ شبیه تواند بود. و نزد قدما صور مزبور چهل و هشت بود...