کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رافد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رافد
معنی
خراجگزار , فرعي , تابع , شاخه , انشعاب
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رافد
لغتنامه دهخدا
رافد. [ ف ِ ] (اِخ ) رودخانه ٔ فرات را گویند. (از شعوری ج 2 ورق 4) : سرشکم گشته چون جیحون و رافدگرفته روی عالم همچو دریا.ابوالمعالی (از شعوری ).
-
رافد
لغتنامه دهخدا
رافد. [ ف ِ ] (اِخ ) نام کسی . (ناظم الاطباء). از اسماء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رافد
لغتنامه دهخدا
رافد. [ ف ِ ] (ع ص ) یاری گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعانت کننده : هو نعم الرافداذا حل ّ به الوافد. (از اقرب الموارد). || عطاکننده . (از اقرب الموارد). دهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که در غیاب ملک جانشین ...
-
رافد
دیکشنری عربی به فارسی
خراجگزار , فرعي , تابع , شاخه , انشعاب
-
جستوجو در متن
-
خراجگزار
دیکشنری فارسی به عربی
رافد
-
انشعاب
دیکشنری فارسی به عربی
انحراف , انشقاق , رافد , نبتة
-
تابع
دیکشنری فارسی به عربی
تابع , حادثة , رافد , صفة , مطيع , مواطن , وظيفة
-
شاخه
دیکشنری فارسی به عربی
جناح , حبوب , رافد , طرف , غصن , فرع , کرنب صغير
-
ریجاب
لغتنامه دهخدا
ریجاب . (اِ مرکب ) رافد. رافده . ساعده . آبراهه . ریزاب .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
فرعی
دیکشنری فارسی به عربی
تابع , تافه , رافد , عرضي , غريب , مدرسة ثانوية , مساعد , مع السلامة , ملحق , من قبل
-
روافد
لغتنامه دهخدا
روافد. [ رَ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ رافد یا رافدة. چوبهای سقف . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
ریزاب
لغتنامه دهخدا
ریزاب . (اِ مرکب ) ریزآب . آب چرکینی که از حمامها و از شستشوی جاری می شود. (ناظم الاطباء). رافد. رافده . ساعده . ریجاب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
رافدان
لغتنامه دهخدا
رافدان . [ ف ِ ] (اِخ ) دجله و فرات است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (نخبةالدهر دمشقی ) (از شعوری ج 2 ورق 11) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). دجله و فرات ، چه آن دو رافد یعنی ممدّ شط العرب یا خلیج فارس باشند. (یادداشت مؤلف ). تثنیه ٔ را...
-
رافدة
لغتنامه دهخدا
رافدة. [ ف ِ دَ ] (ع ص ) مؤنث رافد. رجوع به رافد شود. || (اِ) آب راهه : کرخه ، آبراهه ٔ شط العرب است . (یادداشت مؤلف ). || نهر یا رودی که بنهر یا رود یا دریایی مدد دهد. ساعده . (یادداشت مؤلف ). || ریزاب . ج ، روافد. (یادداشت مؤلف ). || چوب سقف . ...