کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راس عین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راس عین
لغتنامه دهخدا
راس عین . [ س ُ ع َ ] (اِخ )نام شهری به دریابکر. و نسب بدان ، راسعنی باشد. (یادداشت مؤلف ). نام شهری به دیاربکر و نسبت بدان راسی باشد. (انساب سمعانی ص 243). رجوع به مراصدالاطلاع ص 184 و رأس عین و رأس العین شود. و در حومه ٔ اردبیل چشمه ای بنام سرعی...
-
واژههای مشابه
-
apex3, point 2
رأس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] بالاترین قسمت هر زائده یا انتهای هر اندامی در گیاهان متـ . نوک tip
-
رأس
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سر. 2 - بزرگ و مهترِ قوم . 3 - واحدی برای شمارش چهارپایان . 4 - بلندی ج . روؤس (رئوس ).
-
رأس
لغتنامه دهخدا
رأس . [ رَءْس ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان جزیره ٔ صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان واقع در 6هزارگزی باختر آبادان و کنارشطالعرب . این ده دارای 1150 تن جمعیت میباشد. آب رأس از شطالعرب تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن خرماست . قراء کوچک آن ذرعمیه ، غاتمیه ، ...
-
رأس
لغتنامه دهخدا
رأس . [ رَءْس ْ ] (ع اِ) سر. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (آنندراج ) (ترجمان علامه جرجانی ). ج ، ارؤس ، رؤس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر که عضو بالایین جاندار است . (فرهنگ نظام ). آن...
-
رأس
لغتنامه دهخدا
رأس . [ رَءْس ْ ] (ع مص ) بر سر زدن .(از متن اللغة) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
رأس
لغتنامه دهخدا
رأس . [رَءْس ْ ] (اِخ ) دیهی است از لبنان واقع در صور. (ازاعلام المنجد). از قراء بعلبک است که رود عاصی از آن سرچشمه میگیرد. (از نخبةالدهر دمشقی ص 207 و 107).
-
رَأْسِ
فرهنگ واژگان قرآن
سر
-
رأس
واژهنامه آزاد
تارَک. زبانزدِ دانشی. برای نمونه، تارکِ یک گوشه (رأسِ یک زاویه) یا سه تارکِ یک سِگوش (سه رأسِ یک مثلث).
-
راس راس کُنى
لهجه و گویش بختیاری
râs râs koni راستى راستى.
-
راس راسی،راس راسکی
لهجه و گویش تهرانی
راستی، واقعی ،به درستی
-
CC2
فونِ راس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← فرماندهی و نظارت رایاسپهر
-
در رأس
فرهنگ واژههای سره
در بالا
-
راس ساعت
فرهنگ واژههای سره
سر ساعت