کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راست بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راست بین
/rāstbin/
معنی
۱. [مقابلِ کجبین] کسی که چشمش راست و درست میبیند.
۲. [مقابلِ خطابین] [قدیمی] آنکه حقیقت را میبیند؛ طرفدار حق و حقیقت؛ حقیقتبین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راست بین
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) حقیقت بین .
-
راست بین
لغتنامه دهخدا
راست بین . (نف مرکب ) مقابل کژبین . مقابل کج بین . مقابل احول و دوبین و کاژولوچ : مر مرا آن ده که بستانی همان گاه چونی کور و گاهی راست بین . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327). || که بدرستی بنگرد. که راست بیند. که حقیقت بیند. مقابل خطابین . مقابل نادرست ب...
-
راست بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāstbin ۱. [مقابلِ کجبین] کسی که چشمش راست و درست میبیند.۲. [مقابلِ خطابین] [قدیمی] آنکه حقیقت را میبیند؛ طرفدار حق و حقیقت؛ حقیقتبین.
-
راست بین
دیکشنری فارسی به عربی
نزيه
-
واژههای مشابه
-
راست راست
لغتنامه دهخدا
راست راست . (ق مرکب ) دور از خمیدگی . نهایت مستقیم و آخته . بی کجی . || در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی . و در ترکیبات زیر بدین معانی آید:- راست راست رفتن و برگشتن ؛ برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن ....
-
گیرانۀ راست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← اشتقاق افزودۀ راست
-
right derivative
مشتق راست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مشتق تابع یکمتغیرۀ حقیقی در نقطۀ مفروض وقتی متغیر مستقل از راست به آن نقطه میل کند
-
مدافع راست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← دفاع راست
-
right identity
همانی راست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] عضوی مانند e از یک مجموعه با عمل دوتایی 0 که به ازای هر عضو a از آن مجموعه a0e=a
-
میانی راست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← بازیکن میانی راست
-
صبح راست
لغتنامه دهخدا
صبح راست . [ ص ُ ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )کنایه از صبح صادق است که صبح دوم باشد. (برهان ).
-
نیم راست
لغتنامه دهخدا
نیم راست . (اِ مرکب ) پرده ای است از موسیقی . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) : گفتی از آن قول که قوال راست گفته گهی راست گهی نیم راست . امیرخسرو (از آنندراج ).|| (ص مرکب ) که کاملاً راست و استوار نیست . نیم خیز. نیم خفته...
-
یک راست
لغتنامه دهخدا
یک راست . [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) مستقیم . مستقیماً. یک سر. بدون تمایل به چپ و راست . (یادداشت مؤلف ): یک راست به طرف او رفت . || بی تأمل . بی تردید.
-
right ideal
آرمانۀ راست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار