کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راست آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
راست کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص ل .) 1 - آماده شدن ، آماده کردن . 2 - ترتیب دادن . 3 - مُسخّر کردن . 4 - (عا.) میل کردن ، هوس کردن . 5 - مطابق کردن ، برابر کردن .
-
راست بین
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) حقیقت بین .
-
راست خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (ص مر.) کنایه از: 1 - شخصی که با همه کس از قرار راستی و درستی و امانت و دیانت رفتار کند. 2 - هر چیز راست و درست .
-
جانب راست
لغتنامه دهخدا
جانب راست . [ ن ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طرف راست . سوی راست . ذات الیمین .
-
دره راست
لغتنامه دهخدا
دره راست . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 35هزارگزی جنوب شهر ملایر و 18 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ ملایر به اراک ، با 523 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دودست راست
لغتنامه دهخدا
دودست راست . [ دُ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (اصطلاح نجومی ) هر کوکبی که اندر وتد وسط السماء باشد و شعاع تسدیس او و تربیعش هر دو زیر زمین افتند او را دودست راست خوانند. ذوالیمینین . (از التفهیم ص 488).
-
روده ٔ راست
لغتنامه دهخدا
روده ٔ راست . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راست روده . معاء مستقیم . (لغات فرهنگستان ). رجوع به روده و معاء مستقیم شود.
-
روش راست
لغتنامه دهخدا
روش راست . [ رَ وِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت مستقیم . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
راست آوردن
لغتنامه دهخدا
راست آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) راست کردن . درست کردن . درست آوردن . بسر و سامان رساندن . بصلاح رسانیدن . مقابل ناراست آوردن : گفت یک معالجت دیگر مانده است به اقبال امیرالمؤمنین بکنم اگرچه مخاطره است اما باشد که باری تعالی راست آرد. (چهارمقاله ). ...
-
راست استادن
لغتنامه دهخدا
راست استادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به راست ایستادن شود.
-
راست انداختن
لغتنامه دهخدا
راست انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مستقیم افکندن . مقابل کژ انداختن . مقابل کج انداختن . راست افکندن : ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست . ناصرخسرو.و رجوع به راست انداز و راست اندازی شود.- راست درانداختن ؛ انداختن بی ...
-
راست ایستادن
لغتنامه دهخدا
راست ایستادن . [ دَ ] (مص مرکب ) راست استادن . مقابل نشستن یا خمیدن . ایستادن بر پای با قامت کشیده . قد آختن . قد برافراشتن . مستقیم ایستادن . راست و مستقیم قرار گرفتن . ایستادن بدون انحناء و کژی . استقامت . راست ایستادن . (ترجمان القرآن ) (منتهی الا...
-
راست باختن
لغتنامه دهخدا
راست باختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) باختن بی غدر و تزویر. دغا و دغلی نکردن در قمار.جر نزدن . یکرنگی بکار بردن . دورویی و تزویر نکردن : گفت که این امیری به چه یافتی گفت ای شیخ به راست باختن و پاک باختن . (اسرار التوحید ص 178).
-
راست براست
لغتنامه دهخدا
راست براست . [ ب ِ ] (ق مرکب ) دو چیز را گویند که در مقابل هم باشند و نگاه داشتن دو چیز را روبرو و مقابل یکدیگر نیز گفته اند.(از لغت محلی شوشتر خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ). || راه هموار و مسطح را نیز گویند و در لهجه ٔ شوشتر راس براس نیز گویند. (از لغ...
-
راست بودن
لغتنامه دهخدا
راست بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مقابل کج بودن و خم بودن . مستقیم بودن . استقامت داشتن : از کجی افتی به کم و کاستی از همه غم رستی اگر راستی . نظامی . || مساوی بودن ؛ برابر بودن : ازجعفر صادق (ع ) روایت کرده اند که : «سواء لمن خالف هذاالامر صلی ام زنا» ی...