کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راسب
/rāseb/
معنی
۱. تهنشین؛ رسوب.
۲. (صفت) تهنشینشونده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تفاله، تهمانده، تهنشین، درد، گلولای
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راسب
واژگان مترادف و متضاد
تفاله، تهمانده، تهنشین، درد، گلولای
-
راسب
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) ته نشین شونده ، ته نشین گردیده . 2 - (اِ.) درد که در ته ظرف ماند. 3 - مادة دارویی که در ته لولة آزمایش یا ته بالن و دیگر ظروف آزمایشگاهی ته نشین شود. 4 - گل و لای و دیگر مواد مخلوط با آب که در بستر رودخانه ها و کف دریاچه ها و...
-
راسب
لغتنامه دهخدا
راسب . [ س ِ ] (اِخ ) ابن راسب بن مالک بن جدعان . جدی جاهلی است فرزندان وی بطنی از قبیله دشنوءة ازقبیله ٔ قحطان بوده اند. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 315).
-
راسب
لغتنامه دهخدا
راسب . [ س ِ ] (اِخ ) ابن الخزرج بن جدة، جدی جاهلی است فرزندان وی بطنی از قبیله ٔ جرم از قحطانیه بوده اند. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 315).
-
راسب
لغتنامه دهخدا
راسب . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) ته نشین و دردی شونده . (غیاث اللغات ). هر چیزی که در ته مایعی نشیند. (ناظم الاطباء). درد. دردی . چیز فرورونده در آب . (از اقرب الموارد). چیزی فرونشیننده و ته نشین شونده در آب بسبب آنکه وزنش از وزن آب زیادت است . || مرد عاقل ...
-
راسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rāseb ۱. تهنشین؛ رسوب.۲. (صفت) تهنشینشونده.
-
جستوجو در متن
-
راسبة
لغتنامه دهخدا
راسبة. [ س ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث راسب . || استوار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به راسب شود.
-
درد
واژگان مترادف و متضاد
بقایا، تفاله، تهنشست، ثفل، راسب، رسوب
-
راسبی
لغتنامه دهخدا
راسبی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بنی راسب که قبیله ای است . (از سمعانی ).
-
مرسوب
لغتنامه دهخدا
مرسوب . [ م َ ] (ع ص ، اِ) در غیاث و به تبع آن در آنندراج به معنی به ته نشسته شده و درد هر چیز آمده است به صورت نعت مفعولی از مصدر رسوب ،ولی رسوب لازم است و نعت مفعولی ندارد و آنچه مرسوب معنی کرده اند، معنی راسب است . و رجوع به راسب شود.
-
ته نشین شدن
لغتنامه دهخدا
ته نشین شدن . [ ت َه ْ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راسب شدن و درد گشتن . (ناظم الاطباء). ته نشستن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ته نشین کردن
لغتنامه دهخدا
ته نشین کردن . [ ت َه ْ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راسب کردن و درد نمودن . (ناظم الاطباء). ترسیب . ارساب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ راسبی . از بنی راسب است و ابوشداد از وی روایت کند. (الاستیعاب ج 1 ص 85). و رجوع به الاصابة شود.
-
ته نشین
لغتنامه دهخدا
ته نشین . [ ت َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن . (آنندراج ). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته . (فرهنگ فارسی معین ) : ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گرددز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها. ناظر علی (از آن...