کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غضائری رازی
لغتنامه دهخدا
غضائری رازی . [ غ َ ءِ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن علی غضائری رازی ، مکنی به ابوزید از شاعران بزرگ عراق واز مداحان امرای آخر دیلمی در ری و سلطان یمین الدوله محمود غزنوی است . لقب شعری او را غضائری و غضاری هردو نوشته اند، او خود در اشعارش غضائری آورده است :کج...
-
غضاری رازی
لغتنامه دهخدا
غضاری رازی . [ غ َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به غضائری رازی و مجمع الفصحاء ج 1 ص 368 و ترجمان البلاغه ٔ رادویانی شود. در همین کتاب اخیر این مطلع از او آمده است : این غم دل برد یک ره چون هزیمت گشت بردفر خجسته فر فروردین پدید آورد ورد.
-
غضایری رازی
لغتنامه دهخدا
غضایری رازی . [ غ َ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به غضائری رازی شود.
-
فاخری رازی
لغتنامه دهخدا
فاخری رازی . [ خ ِ ی ِ ] (اِخ ) اسمش ابوالمفاخر بوده ، به روزگار دولت غیاث الدین محمدبن ملکشاه سلجوقی ظهور نموده و از فضلا و شعرا گوی مسابقت ربوده است . (مجمعالفصحا چ سنگی ج 1 ص 376).
-
هم رازی
لغتنامه دهخدا
هم رازی .[ هََ ] (حامص مرکب ) همرازی . راز گفتن و راز شنیدن .رازداری . حفظ سِر : با ملأ اعلی به انبازی هرچه تمامتر همرازی کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
جمال رازی
لغتنامه دهخدا
جمال رازی . [ ج َم ْ ما ل ِ ] (اِخ )احمدبن جعفربن نصر از محدثان است . (لباب الانساب ).
-
رشیدالدین رازی
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین رازی . [ رَ دُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) معروف به استاد شهید. تدریس نحو مدرسه ٔ مستضریه داشت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به غزالی نامه چ 1 ذیل ص 136 شود.
-
رضایی رازی
لغتنامه دهخدا
رضایی رازی . [ رِ یی ِ ] (اِخ ) یا رضایی طهرانی یا رضایی نوربخشی . رجوع به رضایی (شاه رضا...) شود.
-
روحی رازی
لغتنامه دهخدا
روحی رازی . [ ی ِ ] (اِخ ) برادر «نیستی رازی »، شاعر قرن دهم هَ . ق . از شاعران ری بود و شعر خوب میگفت . او راست این مطلع:نشان دهند رقیبان من مرا از توندیده ام من بیدل بجز جفا از تو. (از تحفه ٔ سامی ص 163).رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
-
رازی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
رازی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: برادر کوچک محمد شریف هجری بوده شاه طهماسب ماضی بوزارت اصفهان عزتش افزوده از اوست :نه آن بدمهر را با خویش همدم میتوانم کردنه از دل آرزوی دیدنش کم میتوانم کردنمیخواهم که مردم بشنوند آوازه ...
-
رازی تبریزی
لغتنامه دهخدا
رازی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) نامش محمدرضا طبعش با رازهای سخن آشناست . دوبار در هندوستان آمده بطریق سیر و تماشا گذرش افتاد باز به وطن خود رو نهاد. از اوست :چندانکه صحن باغ ز برگ خزان پر است از ناخن شکسته دلم بیش از آن پر است .(صبح گلشن ص 169).
-
رازی شوشتری
لغتنامه دهخدا
رازی شوشتری . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) از آن شهر تا غایت شاعری بهتر ازاو پیدا نشده طبعش به غزل راغب بود و بدین واسطه به احکام و اکابر مصاحبت مینمود. این ابیات از اوست :سوختم از غم و هیچت نظری با ما نیست آه ازین درد که مردیم و ترا پروا نیست چند چند این همه ...
-
سابور رازی
لغتنامه دهخدا
سابور رازی . [ رِ ] (اِخ ) شاپور رازی . از سرداران ایران در روزگار فیروز اول ساسانی (459 - 483 م .) و از خاندان مهران بود. رجوع به تجارب الامم ج 1 ص 167. و طبری ص 878 بنقل کریستنسن ص 318 و شاپور رازی در این لغت نامه شود.
-
صاعد رازی
لغتنامه دهخدا
صاعد رازی . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن احمد رازی شود.
-
طایری رازی
لغتنامه دهخدا
طایری رازی . [ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) پسر مولانا امیدی است . این مطلع از اوست :آنکه رفت از سر کوی تو به آزار، منم وآنکه برد از تو به دل حسرت بسیار، منم .(تحفه ٔ سامی ص 141).