کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رازی
لغتنامه دهخدا
رازی . (اِخ ) نامش امیر و فرزند میرسایلی است . این بیت از اوست :من بیچاره کاین بیدادگر خوی تو می بینم دل از من دید و من از چشم جادوی تو میبینم . (تحفه ٔ سامی ص 36).و نیز رجوع به امیر رازی شود.
-
رازی
لغتنامه دهخدا
رازی . (اِخ ) یحیی بن معاذ واعظ رازی مکنی به ابوزکریا. از رجال طریقت و از معاصران جنیدبغدادی بود. گویند زمانی به بغداد رفت و زهاد و مشایخ صوفی بر وی گرد آمدند و ویرا کرسی نهادند و مذاکره را بنشستند پس جنید سخن گفتن خواست یحیی گفت خاموش باش آنگاه که م...
-
رازی
لغتنامه دهخدا
رازی . (اِخ ) یکی از استادان و علمای شطرنج است که با عدلی مناظره کرده و هر دو با هم در حضور متوکل عباسی شطرنج می باخته اند، رازی کتابی لطیف در شطرنج دارد. (فهرست ابن الندیم ص 221).
-
رازی
لغتنامه دهخدا
رازی . [ ] (ص نسبی ) منسوب است به ری برخلاف قیاس . (منتهی الارب ). منسوب به قوم راز که ساکن ری بوده اند. (شعوری ج 2 ص 16).منسوب به ری بزیادت زای معجمه ، و ری نام شهری است از عراق عجم . (آنندراج ). رازی منسوب و متعلق بری . (ازناظم الاطباء). منسوب است ...
-
رازی
لغتنامه دهخدا
رازی . [ ] (ص نسبی ) منسوب به راز بمعنی بنا. بنائی : ای ز تو بر عمارت عالم یافته عقل خلعت رازی .ابوالفرج رونی .
-
رازی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ری) [قدیمی] rāzi اهل ری؛ از مردم ری.
-
رازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] rāzi بنّایی: ◻︎ ای ز تو بر عمارت عالم / یافته عدل خلعت رازی (ابوالفرج رونی: ۱۴۱).
-
واژههای مشابه
-
علی رازی
لغتنامه دهخدا
علی رازی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد دهکی رازی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی دهکی شود.
-
علی رازی
لغتنامه دهخدا
علی رازی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن مکی رازی ، ملقّب به حسام الدین . رجوع به علی (ابن مکی ...) شود.
-
علی رازی
لغتنامه دهخدا
علی رازی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن بندار رازی حنفی ، مکنّی به ابوالقاسم . متوفی در سال 474 هَ . ق . او راست : شرح الجامع الصغیر فی الفروع ، محمدبن حسن شیبانی . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 1 ص 563).
-
علی رازی
لغتنامه دهخدا
علی رازی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن سعید سعیدی رازی حذاء. مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حذاء شود.
-
علی رازی
لغتنامه دهخدا
علی رازی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حمزةبن علی بن طلحةبن علی رازی الاصل بغدادی المولد و المسکن ، مکنّی به ابوالحسین و مشهور به ابن بقشلان و ملقّب به علم الدین . وی در سال 515 هَ . ق . در بغداد متولد شد سپس به شام رفت و از آنجا به مصر سفر کرد و درشعبان ...
-
علی رازی
لغتنامه دهخدا
علی رازی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن خلیل بن ابراهیم بن محمدعلی رازی طهرانی نجفی . رجوع به علی تهرانی (ابن خلیل بن ..) شود.
-
علی رازی
لغتنامه دهخدا
علی رازی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عباس خراذینی رازی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی خراذینی شود.
-
علی رازی
لغتنامه دهخدا
علی رازی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن حسن بن حسین بن بابویه قمی رازی . رجوع به علی قمی شود.