کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رازیانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رازیانه
/rāziyāne/
معنی
۱. گیاهی علفی و خوشبو با برگهای ریز و گلهای چتری زردرنگ که مصرف دارویی دارد؛ بادیان؛ بادتخم.
۲. دانۀ این گیاه با مصرف دارویی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رازیانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) بادیان ، والان ؛ گیاهی است خوشبو با دانه های ریز که برای نفخ مفید است .
-
رازیانه
لغتنامه دهخدا
رازیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) رازیانج .فنوی . از تیره ٔ چتریان با گونه های پایا به ارتفاع 1 تا 1/5 متر و برگهای متناوب دارای بریدگی و معطر و طعمی مطبوع و کمی شیرین . رجوع به کارآموزی و داروسازی ص 202 شود : گوئی که حلال است پخته ٔ سکربا سنبل و با بیخ ر...
-
رازیانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رازیان، رازیانج، رازنج، رازیام، رازیانک› (زیستشناسی) rāziyāne ۱. گیاهی علفی و خوشبو با برگهای ریز و گلهای چتری زردرنگ که مصرف دارویی دارد؛ بادیان؛ بادتخم.۲. دانۀ این گیاه با مصرف دارویی
-
رازیانه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: râziyâna طاری: râziyâna طامه ای: bâdiyun طرقی: râziyâna کشه ای: râziyâna نطنزی: râziyâna
-
واژههای مشابه
-
رازیانه کاری
لغتنامه دهخدا
رازیانه کاری . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در 26هزارگزی جنوب خاوری فهلیان کنار شوسه ٔ کازرون به فهلیان واقع است . ناحیه ای است جلگه یی ، گرمسیر و مالاریایی . ساکنان آن 429 تن میباشند که به لهجه ٔ لر...
-
اصل رازیانه
لغتنامه دهخدا
اصل رازیانه . [ اَ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الرازیانج و رازیانه شود.
-
جستوجو در متن
-
برهلیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) barhelyā رازیانه.
-
fennel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رازیانه
-
claviol
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رازیانه
-
رازنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از فارسی: رازیانه] (زیستشناسی) [قدیمی] rāzenaj = رازیانه
-
رازیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رازیان› (زیستشناسی) [قدیمی] rāziyām = رازیانه
-
رازیانج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: رازیانه] (زیستشناسی) [قدیمی] rāziyānaj = رازیانه
-
رازیام
لغتنامه دهخدا
رازیام . [ زْ ] (اِ) بادیان ، رازیانه . (ناظم الاطباء). رجوع به رازیانه و رازیانج شود.