کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رادیاتور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رادیاتور
/rad[i]yātor/
معنی
۱. وسیلهای در موتور که گرمای آب خنککنندۀ سلیندرها را میگیرد و پس از خنک کردن دوباره به اطراف سلیندرها میفرستد.
۲. وسیلهای که به کمک آب گرم، فضای ساختمان را گرم میکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
heater, radiator
-
جستوجوی دقیق
-
رادیاتور
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی است که برای خنک کردن موتورهای احتراقی مورد استفاده قرار می گیرد.
-
رادیاتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: radiateur] rad[i]yātor ۱. وسیلهای در موتور که گرمای آب خنککنندۀ سلیندرها را میگیرد و پس از خنک کردن دوباره به اطراف سلیندرها میفرستد.۲. وسیلهای که به کمک آب گرم، فضای ساختمان را گرم میکند.
-
رادیاتور
دیکشنری فارسی به عربی
مشعاع
-
جستوجو در متن
-
radiatiform
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رادیاتور
-
radulate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رادیاتور
-
radiature
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رادیاتور
-
radiator hose
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیلنگ رادیاتور
-
radiator cap
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درب رادیاتور
-
grille/ grill, radiator grille
جلوپنجره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پنجرهای مشبک در جلوی رادیاتور خودرو که برای خنک کردن آب رادیاتور، هوا را به داخل محفظۀ موتور هدایت میکند
-
scrap metals
ضایعات فلزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] دورریزهای فلزی مانند بافه/کابل و لوله و قطعات خودرو و رادیاتور متـ . فلزقراضه
-
مشعاع
دیکشنری عربی به فارسی
دما تاب , رادياتور , گرما تاب , خنک کن بخاري
-
radiator
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رادیاتور، تشعشع کننده، خنک کننده، دما تاب، گرما تاب، خنک کن بخاری
-
radiators
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رادیاتورها، رادیاتور، تشعشع کننده، خنک کننده، دما تاب، گرما تاب، خنک کن بخاری
-
پروانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parvānak، جمع: پروانگان] parvāne ۱. (زیستشناسی) حشرهای با بالهای نازک رنگین که روی گلها و گیاهان مینشیند و شیرۀ آنها را میمکد؛ شاهپرک؛ پروانۀ روز.۲. آلتی پرهدار که دور خود بچرخد: پروانهٴ هواپیما.۳. اجازۀ رسمی که از طرف دولت بر...