کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رادع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حاجب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرده، حجاب، ۲. بواب، پردهدار، دربان ۳. حایل، رادع ۴. ابرو
-
حایل
واژگان مترادف و متضاد
۱. رادع، فاصل، مانع ۲. پرده، جلباب، حجاب ۳. جداکننده ۴. جانب ۵. شایسته
-
صاد
لغتنامه دهخدا
صاد. [ صادد ] (ع ص ) نعت فاعلی از صَدّ. رادع . مانع. بازگرداننده . عائق .
-
obstacle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانع، سد، مشکل، انسداد، گیر، رداع، سد جلو راه، محظور، پاگیر، رادع
-
obstacles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موانع، مانع، سد، مشکل، انسداد، گیر، رداع، سد جلو راه، محظور، پاگیر، رادع
-
روادع
لغتنامه دهخدا
روادع . [ رَ دِ ] (ع ص ، اِ) قیاساً ج ِ رادِعة و رادِع . موانع : اما جایی که بأس حسام ... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام ... التفاتی نرود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 260). || رادع و رادعة و ج ِ آن روادع بمعنی پیراهن آغشته به زعفران و یا به دیگر بوی...
-
سد
واژگان مترادف و متضاد
۱. بستن، مسدود کردن ۲. حایل، رادع، مانع ۳. آببند، بند ۴. مسدود، بست ۵. صد ۶. حد، مرز
-
مانع
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازدارنده، جلوگیر، رادع، مخل، مزاحم ۲. بند، سد ۳. حاجز ۴. حایل ۵. عایق ۶. محظور، محذوریت ۷. مشکل، ایراد
-
طارد
لغتنامه دهخدا
طارد. [ رِ ] (ع ص ) راننده : وَ مااَنا بطارد الّذین آمنوا. (قرآن 29/11). و ما انا بطارد المؤمنین . (قرآن 114/26). سخت راننده . رادع .- طاردالریاح ؛ بادکُش . بادشکن . کاسرالریاح .
-
بکار داشتن
لغتنامه دهخدا
بکار داشتن . [ ب ِ ت َ ] (مص مرکب ) استعمال کردن . مشغول کردن . بکار بردن : زیرا که گوش بنامها و لفظهائی که منجمان بکار دارند خو کنند. (التفهیم ). و بطلمیوس آنرا بکار داشته است بکتاب مجسطی بوسطهای ستارگان بیرون آوردن و اما بکواکب ثابته تاریخ انطینس ب...
-
رادعة
لغتنامه دهخدا
رادعة. [ دِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث رادع . بازدارنده : و فیه قوة رادعة. ج ، رادعات ، روادع . (ناظم الاطباء). || پیراهن پیسه بزعفران یا بدیگر بوی خوش . (منتهی الارب ). ردیع: ثوب ردیع؛ مصبوغ بالزعفران . (اقرب الموارد).
-
سطراطیوس
لغتنامه دهخدا
سطراطیوس . [ س َ ] (معرب ، اِ) به یونانی نباتی است که بر روی آب بهم میرسد شبیه ببادرنجبویه و بی تخم . سرد و تر و رادع اورام حاره و جهت حرقةالبول و ادرار خون کرده و التهاب اعضاء نافع و در جمیع افعال قریب به طلحب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اخت...
-
مفجج
لغتنامه دهخدا
مفجج . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) خام و ناپخته دارنده و این ضد منضج است . (غیاث ) (آنندراج ). ضد هاشم . (از بحر الجواهر) : و طبقة اخری مبرد مقو رادع مغلظ مفجج ... (قانون بوعلی فصل رابع از مقاله ٔ اول ص 148). المفجج و هو مضاد الهاضم . (قانون ایضاً ص 149).
-
اشیاف الورد
لغتنامه دهخدا
اشیاف الورد.[ اَش ْ فُل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) آنرا به ابن رضوان نسبت دهند، در امراض حاره اثری عظیم دارد و رادع و مسکن و محلل است ، مانع نزلات میشود و اعضاء را نیرو می بخشد و رمد و ردینج را زایل میکند. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). و رجوع به ص 50 همان کتاب...
-
بازدارنده
لغتنامه دهخدا
بازدارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه کسی را از امری باز دارد: نَهُوّ. مَنوع . (منتهی الارب ). مانع. (منتهی الارب ) (دهار). عَوق ؛ آنکه از خیر باز دارد. عائق . عاضِر. (منتهی الارب ). رادع . حاجب . واقِف . عاصِم . حابِس . حائل . عاکف . عا...