کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رادع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رادع
/rāde'/
معنی
۱. بازدارنده؛ مانع.
۲. [قدیمی] آنچه در آن اثر بوی خوش باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جلوگیر، حاجب، حایل
۲. بند، سد، مانع
۳. عایق
دیکشنری
balk, bar, check, clog, constraint, encumbrance, hindrance, obstacle, stumbling block
-
جستوجوی دقیق
-
رادع
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلوگیر، حاجب، حایل ۲. بند، سد، مانع ۳. عایق
-
رادع
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] (اِفا.) بازدارنده .
-
رادع
لغتنامه دهخدا
رادع . [ دِ ] (ع ص ، اِ) چیزی که ماده ٔ علت را بازگرداند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ضد جاذب است و آن دارویی است دارای طبعی سرد چون آن را بر عضوی نهند در آن ایجاد سردی کند و آن را جمع کند و سوراخهای آن را تنگ گرداند و حرارت جذب کننده ٔ آن را بشکند و هر چ...
-
رادع
لغتنامه دهخدا
رادع . [ دِ ] (ع ص ) باز ایستاده کننده از چیزی . (منتهی الارب ). بازدارنده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). مانع. (فرهنگ نظام ). مانع و رادع ، از اتباع است رجوع به هریک از این دو کلمه شود. (منتهی الارب ). || آنکه در وی اثر بوی خوش باشد.
-
رادع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] rāde' ۱. بازدارنده؛ مانع.۲. [قدیمی] آنچه در آن اثر بوی خوش باشد.
-
رادع
دیکشنری فارسی به عربی
عائق
-
واژههای مشابه
-
بی رادع و مانع
لغتنامه دهخدا
بی رادع و مانع. [ دِ ع ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ) سرخود و لگام گسیخته . که پیش گیرنده و بازدارنده ندارد. و رجوع به رادع و مانع شود.
-
رادع و مانع
فرهنگ گنجواژه
مانع. بی رادع و مانع= بدون مانع.
-
مانع و رادع
فرهنگ گنجواژه
جلوگیر.
-
واژههای همآوا
-
رادا
واژهنامه آزاد
بانوی بخشنده ، دختر جوانمرد
-
جستوجو در متن
-
جلوگیر
واژگان مترادف و متضاد
بازدارنده، رادع، مانع، مزاحم
-
impediments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانع، اشکال، گیر، رادع، محظور