کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رادبو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رادبو
/rādbu/
معنی
= داربو
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رادبو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) داربوی ، عود.
-
رادبو
لغتنامه دهخدا
رادبو. (اِ مرکب ) رادبوی . چوب عود. (برهان ). عود را گویند و آن را دارابو نیز خوانند که صحیح تر است و قلب کرده اند. (انجمن آرا). رجوع به داربوی شود.
-
رادبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رادبوی، داربوی› [قدیمی] rādbu = داربو
-
جستوجو در متن
-
رادبوی
لغتنامه دهخدا
رادبوی . (اِ مرکب ) رادبو. عود را گویند و آن را داربو نیز خوانند و آن اصح است همانا قلب کرده اند. (آنندراج ). چوب عود. (برهان ) : بمفلس کف مردم رادبوی چو نزد غنی عنبر و رادبوی . فخر زرکوب .رجوع به داربوی شود.