کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
راه
لهجه و گویش گنابادی
rah در گویش گنابادی یعنی پیاده روی ، جاده
-
راه
لهجه و گویش تهرانی
دفعه
-
راه
لهجه و گویش تهرانی
برای :گربه راه رضای خدا موش نمی گیره
-
جستوجو در متن
-
راج بقا
لغتنامه دهخدا
راج بقا. [ ب َ ] (اِ مرکب )یا راح بقا، نوایی است از موسیقی . (ناظم الاطباء).
-
سکاهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ سرکهآهن] [قدیمی] sekāhan نوعی رنگ سیاه مرکب از سرکه و آهن که با آن چرم یا پارچه را رنگ کنند: ◻︎ وآنگهی پیش راح ریحانی / کرد باید سکاهنافشانی (نظامی۴: ۶۸۷).
-
طاقات العکی
لغتنامه دهخدا
طاقات العکی . [ تُل ْ ع َک ْ کی ی ] (اِخ ) موضعی است در جانب غربی بغداد، و در گذرگاهی واقع است که بمربعه ٔ (محل اقامت در فصل بهار) شیب بن راح میگذرد. نام عکی مقاتل ابن حکیم است . (معجم البلدان ).
-
غنچه ٔ کبک دری
لغتنامه دهخدا
غنچه ٔ کبک دری . [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ک َ ک ِ دَ ] (اِخ ) نوایی از نواهای باربد. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). نام یکی از سی لحن باربد است و آن را نظامی بجای «راح روح » آورده است که لحن هفتم باشد. (برهان قاطع). لحن بیست و ششم از سی لحن باربد. روح راح : ...
-
رواح
لغتنامه دهخدا
رواح . [ رَ ] (ع مص ) شبانگاه شدن به جایی یا کاری کردن در آن . (از منتهی الارب ). آمدن و رفتن در شامگاهان و کار کردن در آن و آن خلاف غُدُوّ است و مطلقاً به معنی آمد و شد نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). سیر کردن در شبانگاه و این معنی اصل است و توسعاً...
-
احدی الراحتین
لغتنامه دهخدا
احدی الراحتین . [ اِ دَرْ راح َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از دو راحت و مراد یأس است مأخوذ از مثل : الیأس احدی الرّاحتین : چون از این دولت شدم راضی به احدی الراحتین سهل باشد گر امیدم نیست باری کم ز یأس . ظهیر فاریابی .و رجوع به الیأس احدی الراحتین د...
-
بنت عنقود
لغتنامه دهخدا
بنت عنقود. [ ب ِ ت ُ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) دختر رز. بنت کرم . می . شراب . راح . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). می . (مهذب الاسماء) : نحن الشهود و خفق العود مطرودتزوج ابن سحاب بنت عنقود.؟ (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
ریحانی
لغتنامه دهخدا
ریحانی . [ رَ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی رسم الخط. نام خطی از خطوط عربی شبیه به ثلث با اندک اختلافی . (یادداشت مؤلف ). یکی از خطوط اسلامی که ابن بواب آن را اختراع کرد. (فرهنگ فارسی معین ). || شراب خوشبوی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). شراب رقیق اخضر خوشبوی صافی...
-
مستراح
لغتنامه دهخدا
مستراح . [ م ُ ت َ ] (ع اِ) جای برآمدن و جای آسایش . (منتهی الارب ). جای آمدن .(ناظم الاطباء). جای آسایش و فراغت و جای راحت . (غیاث ) (آنندراج ). آسایشگاه . و رجوع به استراحة شود. || بیت الخلاء. (اقرب الموارد). آبخانه . کنیف . (دهار). جای لازم . کنار...
-
گلابزن
لغتنامه دهخدا
گلابزن . [ گ ُ زَ ] (اِ مرکب ) گلاب پاش . گلابدان : گل را چه گرد خیزد از ده گلابزن مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان . ؟ (ازکلیله و دمنه ).در قهقهه ز گریه ٔ دل چون گلابزن وز خرمی ز سوز جگر همچو مجمرم . سیدحسن غزنوی .هین ! که گذشت وقت گل سوی چمن نگاه کن...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن زبیربن عوام قرشی اسدی . وی برای جنگ روم به دمشق یا اعمال آن شد و پدر او در این باب گوید:قد راح یوم السبت حین راحوامع الجمال و التقی صلاح من کل حی ّ نفر سماح بیض الوجوه عرب صحاح و هم اذاما ذکر الشیاح و فزعوا و اخذ السل...
-
مجدالدین عیوق
لغتنامه دهخدا
مجدالدین عیوق . [ م َ دُدْ دی ن ِع َی ْ یو ] (اِخ ) عوفی او را در زمره ٔ شاعران خراسان بعد از عهد سنجر و امیر معزی آورده است . از اوست :چون صبح شد پدید بساز ای پسر صبوح کن در پیاله راح که هست آن غذای روح کن خواب بر فسوس چو برخاست بانگ کوس بر ناله ٔ خ...