کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راحت و عیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
راحت شدن از درد
دیکشنری فارسی به عربی
راحة
-
در بستر راحت غنودن
دیکشنری فارسی به عربی
دلال
-
آب راحت (خوردن)
لهجه و گویش تهرانی
آسایش داشتن
-
جستوجو در متن
-
هوان
لغتنامه دهخدا
هوان . [ هََ ] (ع مص ) ناتوان و درویش گردیدن و برجای ماندن . || خوار گردیدن . (اقرب الموارد). هون . مهانة. (منتهی الارب ). || (اِمص ) خواری و بی عزتی . (غیاث ) : قسمش از مهرگان سعادت و عزقسم بدخواه او بلا و هوان . فرخی .صدر دیوان وزارت رست از زرق و د...
-
دعت
فرهنگ فارسی معین
(دَ عَّ) [ ع . دعة ] (اِ.) 1 - سکینه ، راحت ،خفض عیش . 2 - سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن .
-
رغد
لغتنامه دهخدا
رغد.[ رَ ] (ع مص ) یا رَغَد. فراخ شدن زندگانی و نرم و راحت گردیدن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیارنعمت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). فراخ نعمت شدن . (دهار). فراخ عیش شدن . (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار). فراخ...
-
خوش گذراندن
لغتنامه دهخدا
خوش گذراندن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) تفرج کردن . گشت و گذار کردن . به عیش و عشرت و راحت و بدون مرارت و زحمت زندگی کردن . (ناظم الاطباء).
-
نحسی کردن
لغتنامه دهخدا
نحسی کردن . [ ن َ ک َ دَ ](مص مرکب ) نافرجامی کردن . (ناظم الاطباء). || در تداول (و بیشتر در مورد اطفال )، بدادائی کردن و با بهانه جوئی عیش و راحت دیگران را منغض داشتن .
-
رغد
لغتنامه دهخدا
رغد. [ رَ غ َ / رَ ] (ع ص ) خوش و فراخ . مخصب . واسع. واسعه طیبه . کثیر. (یادداشت مؤلف ): عیش رغد؛ زندگانی فراخ . (ناظم الاطباء). عیش فراخ . (مهذب الاسماء) (دهار). عیش خوش . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). عیشة رَغَد؛ زیست خوش و راحت و فراخ . (ناظم ...
-
کامجو
لغتنامه دهخدا
کامجو. (نف مرکب ) جوینده ٔ تمتع و عیش و عشرت . (ناظم الاطباء). رجوع به کامجوی شود : وصل زن هرچند باشد پیش مرد کامجوروح راحت را کفیل و نقد عشرت را ضمان .اوحد سبزواری .
-
دعت
لغتنامه دهخدا
دعت . [ دَ ع َ ] (ع اِمص ) دعة. راحت و تن آسانی . (غیاث ) (آنندراج ). سکینه . راحت . خفض عیش . و رجوع به دعة شود : هنگام دعت و آسایش و روزگار ذخیرت و غنیمت است . (سندبادنامه ص 163). قاآن در آن سال که دعت حیات را وداع خواست کرد... (جهانگشای جوینی ). |...
-
ابوسلیمان
لغتنامه دهخدا
ابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) خواص مغربی . یکی از پیشوایان تصوّف از مردم مغرب از اقران ابوالخیر است . او میگفت لذت عیش در برآوردن حاجات دوستان است و آسایش ، در سختی شدن برای راحت ایشان . رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 394 و نفحات الانس جامی شود.
-
منغص
لغتنامه دهخدا
منغص . [ م ُ ن َغ ْ غ َ ] (ع ص ) مکدر و تیره . (غیاث ). مکدر و تیره و ناخوش . (آنندراج ). زندگانی سخت و تیره .(ناظم الاطباء). ناگوار : چون از دنیا جز اندکی به تو ندهند و آن نیز منغص و مکدر... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 778). و آنگاه در حال منغص و مک...
-
فرقی هروی
لغتنامه دهخدا
فرقی هروی . [ ف َ ی ِ هََ / هَِ رَ ] (اِخ ) از شاعران عصر صفوی است . مؤلف مجمع الخواص نویسد: شخصی شاعرپیشه و اهل است و محسنات زیادی دارد. طبعش خوب است و این ابیات بدو نسبت میدهند:بهار عیش و طرب خرم از مصیبت ماست که زهرخورده ٔ عشقیم و مرگ راحت ماست ش...
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . (ع اِ) نعمت تام . (منتهی الارب ) (از متن اللغة)(از اقرب الموارد). || زندگانی آسان و خوش . (منتهی الارب ). عیش لین . زندگی راحت . (از متن اللغة). || آنکه مردم از وی آرام و اطمینان یابندو به وی انس گیرند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). یقال : فلا...