کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راحتگذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
handymax
راحتگذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فلهبری با ظرفیت حمل 35 تا 50 هزار تن و آبخور کمتر از 12 متر که میتواند به اکثر بنادر وارد شود
-
واژههای مشابه
-
راحت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرام، آسوده، ساکت، فارغ، فارغالبال، فارغبال ۲. آسایش، آسودگی، استراحت، سلامت، عیش، فراغ ≠ ناراحت، مشقت
-
راحت
فرهنگ واژههای سره
آسان، آسوده
-
راحت
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . راحة ] (اِمص .)آسودگی ، آسایش .
-
راحت
لغتنامه دهخدا
راحت . [ ح َ ] (ع اِمص ) راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرورکه بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) : شادیت باد چندان کاندر جه...
-
راحت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: راحة] rāhat ۱.آسوده: زندگی راحت.۲. آسان: کار راحت.۳. (اسم مصدر) آسایش؛ آسودگی؛ آرامش.
-
راحت
دیکشنری فارسی به عربی
حسنا , راحة , محبوب , مريح , ملائم , هدوء
-
گذر
لغتنامه دهخدا
گذر. [ گ ُ ذَ ] (اِ) راه . گذار. عبره . راهی که بجهت عبور دریا معین باشد. (آنندراج ) (غیاث ). معبر. جاده . راه شاه . گذری فراخ که از آنجا به راههاو جایهای بسیار توان شد. (فرهنگ اسدی ) : گذر جوی و چندین جهان را مجوی گلش زهر دارد بخیره مپوی . فردوسی .گ...
-
گذر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمدورفت، تردد، عبور، گذار، گذشتن، مرور، مسیر ۲. کوچه، گذرگاه، معبر
-
trail
گذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] گشتی در یک گراف، بدون یالهای تکراری
-
گذر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گذشتن) gozar ۱. = گذشتن۲. گذرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زودگذر، دیرگذر.۳. (اسم مصدر) عبور؛ گذشتن از جایی.۴. (اسم) محل عبور.〈 گذر دادن: (مصدر متعدی) راه دادن؛ اجازۀ عبور دادن: ◻︎ در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گر تو نمیپسندی تغی...
-
گذر
فرهنگ فارسی معین
(گُ ذَ) (اِ.) راه ، معبر، جاده .
-
گذر
دیکشنری فارسی به عربی
ترخيص , عبور , مرور
-
گُذر
لهجه و گویش تهرانی
طاق سه/چند راهی،سر سه راهی تاغدار:گذر های قدیمی(قلی/وزیردفتر/لوطی صالح/ مستوفی/وزیر دفتر..)