کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راجی
/rāji/
معنی
امیدوار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راجی
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (ص .) امیدوار، امید دارنده .
-
راجی
لغتنامه دهخدا
راجی . (اِ) نامی که بنوعی درخت تبریزی در همدان دهند. از این درخت دوگونه در ایران یافت میشود یکی که در تهران بنام شالک و در همدان بنام دله راجی معروف است و دیگری که در بیشتر نقاط بنام تبریزی خوانده میشودآن را در همدان راجی گویند. (جنگل شناسی ج 2 ص 189...
-
راجی
لغتنامه دهخدا
راجی . (اِخ ) حاج ابوالحسن پسر حاج علی اکبر تبریزی . از شعرای اواخر قرن سیزدهم هجری که دارای اخلاق حمیده و صفات پسندیده بوده و به هر دو زبان فارسی و ترکی شعر خوب میگفته و در سال 1291 هَ . ق . باجمعی از تجار تبریز عازم زیارت بیت اﷲ الحرام بوده تا بعد ...
-
راجی
لغتنامه دهخدا
راجی . (ع ص ) امیدوار.(آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) : هم برآن بو می تنند و میروندهر دمی راجی و آیس میشوند.مولوی .
-
راجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rāji امیدوار.
-
راجی
واژهنامه آزاد
راجی برگرفته از وراجی(اراجیف ) است چون این زبان مورد فهم فارس ها نبوده است
-
واژههای مشابه
-
دله راجی
لغتنامه دهخدا
دله راجی . [ دِ ل َ / ل ِ ] (اِ) اَشَنَک که گیاهی است . رجوع به اشنک شود.
-
راجی کرمانی
لغتنامه دهخدا
راجی کرمانی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نامش بمانی و اصلش از زردشتیان ایران و ساکن کرمان بود. بواسطه ٔ سعادت فطری ذوق اسلام یافت و بخدمت علما و عرفای کرمان شتافت بمانعلی نامش دادند و دیده ٔ حالش را بنور ولایت شاه اولیا گشادند طبعش موزون و شایق بمداحی ولی حض...
-
راجی بی بی
لغتنامه دهخدا
راجی بی بی . (اِخ ) نام مادر سلطان محمود از فرمانروایان ناحیه ٔ جونپور هند، وی بعد از مرگ پسرش سلطان محمود بهیکن خان را بر تخت نشانید. واو را محمدشاه خطاب کرد. (تاریخ شاهی صص 14 - 16).
-
جستوجو در متن
-
تبریزی
لهجه و گویش تهرانی
صنوبر، شیرین قلمه، سفیدار، راجی
-
آرزومند
واژگان مترادف و متضاد
امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه
-
اشنوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شنوسه، اشنوسه، شنوشه، ستوسه، ستوسر› (پزشکی) [قدیمی] 'ošnuše = عطسه: ◻︎ دَماغ خشک او اشنوشهٴ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: اشنوشه).
-
اندخس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'andaxs ۱. پشتوپناه؛ پشتیبان: ◻︎ چرا رانی کسی را از برِ خویش / که اندخسش نباشد جز درِ تو (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: اندخس).۲. (بن مضارعِ اندخسیدن) = اندخسیدن