کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راجع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راجع
/rāje'/
معنی
۱. دارای ارتباط؛ مرتبط.
۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای همایون و نوا.
۳. (صفت) (نجوم) [قدیمی] ویژگی ستارهای که حرکت آن برخلاف توالی بروج به نظر میرسد.
〈 راجعبه: دربارۀ؛ پیرامونِ؛ مربوط به.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
return
-
جستوجوی دقیق
-
راجع
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِفا.) برگشت کننده ، بازگردنده .
-
راجع
لغتنامه دهخدا
راجع. [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) زنی که شوهرش بمیرد و او بخانه ٔ مادر و پدر خود بازگردد و اما این چنین مطلقه را مردوده گویند. || مرغ که از گله ٔ خود بازگردد. || ناقه که دم بردارد. و ماده خر که دم بردارد و کمیز بطوری اندازد که آبستن نماید و چنان نباشد. (منتهی...
-
راجع
دیکشنری عربی به فارسی
تجديد نظر کردن
-
راجع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] rāje' ۱. دارای ارتباط؛ مرتبط.۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای همایون و نوا.۳. (صفت) (نجوم) [قدیمی] ویژگی ستارهای که حرکت آن برخلاف توالی بروج به نظر میرسد.〈 راجعبه: دربارۀ؛ پیرامونِ؛ مربوط به.
-
واژههای مشابه
-
راجع به
فرهنگ واژههای سره
درباره
-
راجع به
دیکشنری فارسی به عربی
بخصوص , حول
-
راجع به
واژهنامه آزاد
مربوط به
-
راجع بودن به
دیکشنری فارسی به عربی
اعتبار
-
اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلا متی خود
دیکشنری فارسی به عربی
وسواس
-
واژههای همآوا
-
راجا
لغتنامه دهخدا
راجا. (معرب ، اِ) راجاه ، راج معرب راجه یا مهرجاه لقب سلاطین غیرمسلمان هند. (النقود العربیه ص 134). راجه .مهاراجه . مهاراجا. و رجوع به راجه و مهاراجه شود.
-
جستوجو در متن
-
راجعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: راجعَة، مؤنثِ راجع] [قدیمی] rāje'e = راجع
-
تجدید نظر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
راجع