کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راج
/rāj/
معنی
= راش۲
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راج
لغتنامه دهخدا
راج . (اِ) پتی هو و از گیاهان دارویی است از تیره لیلیاسه . دسته ٔ آسپاراژه قسمت قابل مصرف ، سوش ریزم دار مواد، مؤثره ، اسانس ، رزین ، املاح پتاس و آهک . موارد استعمال ، شربت پنج ریشه . (کارآموزی داروسازی ص 179). || راش . درخت آلش . قان . زان . (فرهن...
-
راج
لغتنامه دهخدا
راج . (معرب ، اِ) معرب راجه . رجوع به راجا و راجه شود.
-
راج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rāj = راش۲
-
راج
دیکشنری فارسی به عربی
ياس بري
-
واژههای مشابه
-
راج اربو
لغتنامه دهخدا
راج اربو. [ اَ ] (اِ) در ختن پستنک که در نور و گرگان آن را بارانک و در طوالش می انز و در کوهپایه گیلان راج اربو میخوانند. (جنگل شناسی ص 233 ج 1).
-
راج المها
لغتنامه دهخدا
راج المها. [ ج ُ ل ْ م َ ] (اِ مرکب ) شاهنشاه یا بزرگ شاهان و لقب پادشاه زابج بوده است . (الجماهر ص 239).
-
راج بقا
لغتنامه دهخدا
راج بقا. [ ب َ ] (اِ مرکب )یا راح بقا، نوایی است از موسیقی . (ناظم الاطباء).
-
راج رش
لغتنامه دهخدا
راج رش . [ رَ ] (هندی ، اِ) این کلمه در هندوستان به بعضی از روحانیون اطلاق میشود. رجوع به ماللهند ص 45 س 17 شود.
-
درخت راج
دیکشنری فارسی به عربی
ياس بري
-
چشمه ٔ راج محل
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ راج محل . [ چ َ م َ ی ِ م َ ح َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت الخیال نویسد: «چشمه ای است در حوالی راج محل از توابع بنگاله که آبی بسیار گرم دارد و غالباً هر مریضی که چند روز پیاپی در آنجا غسل کند بخصوص اگر صاحب برص و جذام باشد، صحت یابد و جامع این اوراق ...
-
واژههای همآوا
-
رعج
لغتنامه دهخدا
رعج . [ رَ ] (ع اِ) گوسپند بسیار مانند رمه . (از اقرب الموارد).
-
رعج
لغتنامه دهخدا
رعج . [ رَ ] (ع مص ) بی آرام شدن . (ناظم الاطباء). || بی آرام کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پی هم درخشیدن برق . (از ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || توانگر کردن خدای ...
-
رعج
لغتنامه دهخدا
رعج . [ رَ ع َ ] (ع مص ) بسیار شدن مال و اولاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بسیار شدن مال کسی . (از اقرب الموارد).