کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راتیانج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راتیانج
/rātiyānaj/
معنی
صمغ درخت صنوبر؛ رشینه؛ رخینه؛ رخبینه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راتیانج
لغتنامه دهخدا
راتیانج . [ ن َ ](اِ) صمغ صنوبر است که بنفسه مثل سایر صموغ منجمد میگردد یا به آتش طبخ یافته منعقد شود و ثانی را بیونانی فلفونیا نامند و سیال غیرمنجمد او زفت رطب است در آخر سیم گرم و خشک و قسم آتش دیده ٔ او گرمتر از قسم اول و آشامیدن نیم مثقال او با ز...
-
راتیانج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹راتینج، ریتانج، راتیان، راتیانه، راتین› (زیستشناسی) [قدیمی] rātiyānaj صمغ درخت صنوبر؛ رشینه؛ رخینه؛ رخبینه.
-
جستوجو در متن
-
راتینج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] rātinaj = راتیانج
-
رخبینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] roxbine = راتیانج
-
ریتانج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] ritānaj = راتیانج
-
رشینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ رتینه] [قدیمی] rašine = راتیانج
-
رخینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ رتینه؟] (زیستشناسی) [قدیمی] raxine = راتیانج
-
راتیانه
لغتنامه دهخدا
راتیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) راتیان و راتیا. راتیانج . صمغ درخت کاج . (شعوری ج 2 ورق 14). رجوع به راتیانج شود.
-
شجر
لغتنامه دهخدا
شجر. [ ش َ ج َ ] (اِ) اسم راتینج است . (مخزن الادویه ). نوعی از راتیانج است که به آتش پخته باشند و او را قیقهر نیز نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
رشینه
لغتنامه دهخدا
رشینه . [ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ) صمغ درخت صنوبر و راتینج و تربانتین . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (ناظم الاطباء). راتیانج باشد و بعضی گویند راتینج به این معنی عربیست و بعضی گفته اند رومی است ، اﷲ اعلم . (برهان ) (آنندراج ). راتینج . راتیانج . علک . رجینه . صمغ...
-
صمغالصنوبر
لغتنامه دهخدا
صمغالصنوبر. [ ص َ غُص ْ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) راتیانج .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رشینه . (برهان قاطع). رتینه .
-
رجینه
لغتنامه دهخدا
رجینه . [ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ) رشینه . راتینج . راتیانج . علک . (یادداشت مؤلف ). صمغالصنوبر. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 171).
-
آزا
لغتنامه دهخدا
آزا. (اِ) در فرهنگهای فرانسوی در ریشه ٔ کلمه ٔ آسافوتیدا به معنی انقوزه مینویسند که اصل این کلمه از آزای فارسی به معنی راتیانج و رخبینه ، و فوتیدای لاطینی بمعنای گنده است .
-
سرشتن
لغتنامه دهخدا
سرشتن . [ س ِ رِ ت َ ] (مص ) پهلوی «سریشتن » [ رجوع کنید به سرشت ]، سریکلی «خیرخ -ام » (آمیختن ، مخلوط کردن ). مخلوط کردن . آغشته ساختن . خمیر کردن . معجون ساختن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خمیر کردن . چیز تر و چیز خشک آمیختن . (آنندراج ) (غیاث )...