کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راتی
لغتنامه دهخدا
راتی . (حامص ) رادی . رادمردی .در اوستا راتی آمده از مصدر «را» که بمعنی بخشیدن ودادن است . اراتی با حرف نفی «اَ» بمعنی نارادی یا ناجوانمردی و لئامت است . (فرهنگ ایران باستان ص 95).
-
راتی
لغتنامه دهخدا
راتی . (ع ص ، اِ) عالم خدائی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). عالم خدای . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
راتی نس
لغتنامه دهخدا
راتی نس . [ ن ِ ] (اِخ ) سوارکاری از طایفه ٔ کادوسیان که درحضور کورش اسب دوانی کرد. (ایران باستان ج 1 ص 429).
-
جستوجو در متن
-
پی یازدهم
لغتنامه دهخدا
پی یازدهم . [ ی ِ دَ هَُ ] (اِخ ) (راتی ) پاپ مسیحی از سال 1922 تا سال 1939 م . وی با حکومت ایتالیا پیمان لاتران را بسال 1929 مبنی بر استقلال ارضی مقرّ پاپ امضا کرده است .