کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رئیس مظفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رئیس آباد
لغتنامه دهخدا
رئیس آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دابو از بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 14هزارگزی شمال خاوری آمل . سکنه ٔ آن 159 تن . آب رئیس آباد از رودخانه ٔ هراز تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن برنج و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
رئیس آباد
لغتنامه دهخدا
رئیس آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی کوچک از دهستان حومه ٔ باختری شهرستان رفسنجان واقع در 18هزارگزی شمال باختری رفسنجان . این ده 35 نفر جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به فرهنگ آبادیهای ایران شود.
-
رئیس الاطباء
لغتنامه دهخدا
رئیس الاطباء. [ رَ سُل ْ اَ طِب ْ با ] (ع اِ مرکب ) مهتر پزشکان . سرپزشکان . مقدم اطباء. || عنوان رسمی پزشکان درباری خلفای بغداد. رجوع به فرهنگ القاب سیاسی شود.
-
رئیس الاطباء
لغتنامه دهخدا
رئیس الاطباء. [ رَ سُل ْاَ طِب ْ با ] (اِخ ) رجوع به مولی صاحب بن نصر شود.
-
رئیس الرؤساء
لغتنامه دهخدا
رئیس الرؤساء. [ رَ سُرْ رُ ءَ ] (اِخ ) علی بن حسین بن محمدبن عمر، معروف به ابن مسلمه . وزیر القائم بن القادر خلیفه ٔ عباسی بودو خلیفه او را بجنگ ابوالحارث ارسلان بن عبداﷲ بساسیری یکی از امرای بغداد که سر بشورش برداشته بود مأمورکرد و رئیس الرؤسا با...
-
رئیس العلوم
لغتنامه دهخدا
رئیس العلوم . [ رَ سُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) سر دانشها. مقدم دانشها. || منطق است . (از اقرب الموارد). بر علم منطق اطلاق شود، و آن دانش را «آلةالعلوم » و «میزان العلوم » نیز میخوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
رئیس المجوس
لغتنامه دهخدا
رئیس المجوس .[ رَ سُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) وظیفه و رتبه ٔ مجلل و محترمی بود که سلاطین بابل بهر یک از ملازمان درگاه که استحقاق آنرا میداشت ، میدادند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
رئیس الملائکة
لغتنامه دهخدا
رئیس الملائکة. [ رَ سُل ْ م َ ءِ ک َ ] (ع اِ مرکب ) سر فرشتگان . || (اِخ ) در کتاب یهود مقصود از میکائیل است یعنی آن فرشته ای که در کتاب دانیال 10:13 و 21 و 12:1 همچو یکی از سرداران عالی محل توصیف گشته که وی توجهی مخصوص نسبت به خانواده ٔ قوم یهود مید...
-
رئیس الوزراء
لغتنامه دهخدا
رئیس الوزراء. [ رَ سُل ْ وُ زَ ] (ع اِ مرکب ) نخست وزیر. (لغات فرهنگستان ). رئیس وزیران . صدراعظم . که ریاست هیأت وزیران را بعهده دارد. که ریاست دولت را بعهده دارد. که اداره ٔ امور کشور از طرف پارلمان بعهده ٔ وی واگذار میشود و او وزیرانی برای اداره ...
-
رئیس کلا
لغتنامه دهخدا
رئیس کلا. [ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در 18هزارگزی جنوب باختری شاهی . سکنه ٔ آن 4500 تن . آب رئیس کلا از رودخانه ٔ بابل تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن برنج و نیشکر و ابریشم و غلات و کتان و صیفی . صنایع دس...
-
رئیس کلا
لغتنامه دهخدا
رئیس کلا. [ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاویج بخش نور شهرستان آمل واقع در 24هزارگزی جنوب سولده . سکنه ٔ آن 240 است . آب رئیس کلا از چشمه سار تأمین میشود ومحصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات . صنایع دستی زنان شال و جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیای...
-
رئیس کلاته
لغتنامه دهخدا
رئیس کلاته . [رَ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان شوسف شهرستان بیرجند واقع در 23هزارگزی جنوب باختری شوسف . و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب رئیس کلاته از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). و رجوع به فر...
-
رئیس وندمنار
لغتنامه دهخدا
رئیس وندمنار. [ رَ وَ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 90 تن . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است . راه اتومبیل رو دارد. ساکنان آن از طایفه ٔ رئیس و...
-
رئیس وندی
لغتنامه دهخدا
رئیس وندی . [ رَ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 90 تن . آب رئیس وندی از چشمه تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات میباشد. راه اتومبیلرو دارد. ساکنان آن از طایفه ٔ رئیس وندی و چادرنشین هستند. (از فرهن...
-
قاضی رئیس
لغتنامه دهخدا
قاضی رئیس . [ رَ ](اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بن احمدبن علی نسوی ، مکنی به ابوعمرو. قاضی و فقیه است که کتابهائی در فقه و تفسیر نگاشته و در ادبیات و شعر دستی داشته است . وی درنساء خراسان متولد شد و به عراق و مصر و شام و مکه سفر کرد و از طرف طغرل بیک به ع...