کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رئیس شرف الدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رئیس شرف الدین
لغتنامه دهخدا
رئیس شرف الدین .[ رَ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن رئیس ابوسعد المظفری ابن محمدبن حسن ، مکنی به ابوعلی و ملقب به جمال الرؤسا و قائم مقام و محافظ گردکوه از طرف پدرش رئیس مظفر بود که پیشوایی اسماعیلیان آن سامان و طرفداری حسن صباح را بعهده داشت . رجو...
-
واژههای مشابه
-
رئیس خانواده
فرهنگ واژههای سره
سرپرست خانواده
-
صالح رئیس
لغتنامه دهخدا
صالح رئیس . [ ل ِ ح ِ رَ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر دریانوردان است که بعهد سلطان سلیمان قانونی میزیست ، وی در آغاز از دزدان دریائی بود و در کشتی رانی مهارتی فراوان داشت و به جسارت و شجاعت معروف ومشهور بود. وی در سنجاق بیغا میزیست و در فتح تونس خدمات درخش...
-
field captain
رئیس زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مقامی رسمی که ریاست مسابقات کمانگیری را بر عهده دارد و بر تمام یا بخشی از خط آتش (shooting line) و نیز بر کار داوران نظارت میکند
-
section foreman, section boss
رئیس قطعه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سرپرست خط آهن در یک قطعه یا محدودۀ مشخص
-
رئیس جمهور
فرهنگ فارسی معین
(رَ جُ) (اِ.) شخصی که از سوی انتخاب کنندگان مسئولیت اجرایی کشور را بر عهده دارد.
-
رئیس الرؤسا
فرهنگ فارسی معین
(رَ سُ رُ ؤَ) [ ع . ] (ص مر.) سرور سروران ، مهتر مهتران .
-
رئیس الوزراء
فرهنگ فارسی معین
(رَ سُ لْ وُ زَ) [ ع . ] (ص مر.) نخست وزیر (فره )، صدراعظم ، وزیر اعظم .
-
پیری رئیس
لغتنامه دهخدا
پیری رئیس . [ ری رَ ] (اِخ ) ابن حاج محمد. مقتول بسال 962 هَ . ق . او راست : کتاب بحریه که در آن احوال بحرالروم و جزائر و مسالک و بندرگاهها را نوشته و بسلطان سلیمان عثمانی هدیه کرده است . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: از کاپیتن های معروف و مشهور عصر س...
-
دشت رئیس
لغتنامه دهخدا
دشت رئیس . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . سکنه ٔ آن 95 تن . آب آن از قنات و محصول آنجاغلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
رئیس بیهق
لغتنامه دهخدا
رئیس بیهق . [ رَ س ِ ب َ هََ ] (اِخ )ابوالحسن علی بن جمال الروساء رئیس ابوعلی حسین ، نوه ٔرئیس مظفر، پیشوای اسماعیلیه و طرفدار حسن صباح و نماینده ٔ وی در گردکوه که بسال 484 هَ . ق . بدست فدائی دامغانی کشته شد. رجوع به تاریخ بیهق ص 97 و جامعالتواریخ چ...
-
رئیس هبةا
لغتنامه دهخدا
رئیس هبةا. [ رَ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ )ابن زیدبن حسن بن افرائیم بن یعقوب بن جمیع، مکنی به ابوالعشائر و ملقب به رئیس یا شمس الریاسة. پزشک دانشمند و حاذق اسرائیلی در دربار خلفای اخیر مصر بود. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 116 و هبةاﷲ ابن زید... شود.
-
رئیس یحیی
لغتنامه دهخدا
رئیس یحیی . [ رَ ی َ یا ] (اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگاش شهرستان بوشهر. و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔآن غلات و تنباکو و انار میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به فرهنگ آبادیهای ایران شود.
-
رئیس آباد
لغتنامه دهخدا
رئیس آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابرقو از شهرستان یزد، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری ابرقو. سکنه ٔ آن 233 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و تره بار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). رجوع به فرهنگ آبادیهای ا...