کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رئیسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رئیسه
/ra'ise/
معنی
= رئیس
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رئیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: رئیسَة، مؤنثِ رئیس] ra'ise = رئیس
-
واژههای مشابه
-
رئیسة
لغتنامه دهخدا
رئیسة. [رَ س َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث رئیس . رجوع به رئیس شود.- اعضاء رئیسه ؛ اندامهای مهم تن . دل و دماغ و جگر و خایه را گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- هیأت رئیسه ؛ اعضای برجسته وعالی رتبه ٔ یک مؤسسه یا شرکت یا انجمنی ، مانند ه...
-
panel
هیئترئیسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] عدهای از متخصصان و صاحبنظران که در گردهماییها، ضمن بحث و پاسخ به پرسشها، جلسات را اداره میکنند
-
اعضاء رئیسه
لغتنامه دهخدا
اعضاء رئیسه . [ اَ ءِ رَ س َ/ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از دل و دماغ وجگر و غیره . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). باید دانست اعضائی را که مبادی و اصول باشند برای قوایی که بدن در بقاء شخص یا نوع بدان نیازمند است اعضاءِ رئیسه گویند. و اعضاءِ رئیس...
-
صدر هیئت رئیسه
دیکشنری فارسی به عربی
رئيس المجلس الأعلى
-
جستوجو در متن
-
خانممدیر
واژگان مترادف و متضاد
رئیسه، مدیره ≠ مدیر، رئیس
-
matriarchs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متقاضیان، مادر، رئيسه خانواده
-
presidiums
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئیس جمهور، هيئت رئيسه
-
presidium
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئیس جمهور، هيئت رئيسه
-
presidia
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئیس جمهور، هيئت رئيسه
-
prioress
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اولویت، راهبه، رئيسه صومعه
-
prioresses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اولویت ها، راهبه، رئيسه صومعه
-
executive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرایی، مجری، هيئت رئيسه، جامع