کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رئی
لغتنامه دهخدا
رئی . [ رَ ئی ی ] (ع اِ) پری که دیده شود پس دوست گردد. || مار بزرگ از جهت شباهت به جن . || جامه ای که پیش مشتری جهت فروخت وانمایند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
رئی
لغتنامه دهخدا
رئی . [ رِ ئی ی ] (ع ص ) رَئی . زیبا از حیث جمال و روشنی . (از متن اللغة).
-
رئی
لغتنامه دهخدا
رئی . [ رُ ئی ی ] (ع اِ) منظر یا حسن آن . (از اقرب الموارد). || (ص )زیبا از حیث جمال و روشنی . (از متن اللغة). رِئی ّ.
-
واژههای مشابه
-
بئر لحی رئی
لغتنامه دهخدا
بئر لحی رئی . [ ب ِءْ رِ؟ رُ ] (اِخ ) (چاه رؤیت حیات ). و آن چاه آبی بود در میانه ٔ قادش و بارد که در نزدیکی دشت شور (جائی که فرشته ٔ خدا به هاجر نمودار شد) واقع است و دورنیست آن چشمه ٔ مویلح باشد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جستوجو در متن
-
ree
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئی
-
rei
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئی
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن عمرو الضبی ، مکنی به ابوعمرو. رئیس فرقه ٔ ضراریه از مجبره . بشربن المعتمر را کتابی است در رد وی . صاحب عقدالفرید در فصل کبرة السن گوید: عاش ضراربن عمرو حتی ولد له ثلاثةعشر ذکراً فقال : من سره بنوه سأته نفسه . و صاحب عیون الا...
-
رأی
لغتنامه دهخدا
رأی . [ رَءْی ْ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی و در فارسی غالباً بصورت رای بکار رود. رجوع به رای در تمام معانی شود. || اندیشه و تدبیر. (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). جگاره . جلکاره . پنداشتی . (ناظم الاطباء).- رأی ثاقب ؛ تدبیر خردمندانه و از روی بصیرت ...