کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذی قیمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذی مسرت
لغتنامه دهخدا
ذی مسرت . [ م َ س َرْ رَ ] (ع ص مرکب ) صاحب شادمانی .فرحناک . و در عناوین نویسند: خدمت ذیمسرت فلان ...
-
ذی نفع
لغتنامه دهخدا
ذی نفع. [ ن َ ] (ع ص مرکب ) در تداول فارسی بمعنی خداوند نفع: او در این امرنفع نیست . اشخاص ذینفع.
-
ذی نویان
لغتنامه دهخدا
ذی نویان . (اِخ ) پدر برته قوجین یکی از زنان چنگیز. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 6 شش سطر به آخر مانده ).
-
ذی الحجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: ذیالحَجّة] zelhajje =ذوالحجه
-
ذی القربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zelqorbā =ذوالقربی
-
ذی القعده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: ذیالقَعدَة] zelqa'de =ذوالقعده
-
ذی المقدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذیالمقدمة] zelmoqaddame =ذوالمقدمه
-
ذی بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹ذوبال› [قدیمی] zibāl ۱. خطیر.۲. شریف.۳. عزیز.۴. شگرف.۵. امری که در آن اهتمام شود.
-
ذی پنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹زیپنبه› [قدیمی] zipambe ۱. کلمهای که در موقع نوعی رقص و نشاط یا در حال مسخره کردن کسی بر زبان میآورند.۲. (اسم، صفت) کسی که نقش پهلوانپنبه را بازی کند.۳. (اسم، صفت) کسی که هنگام پنبه زدن حلاج به آهنگ کمان او برقصد و دیگرا...
-
ذی جاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. معرب] ‹ذوجاه› [قدیمی] zijāh صاحب جاهومقام؛ دارای قدر، شرف، و منزلت.
-
ذی حق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذیحقّ] ‹ذوحق› [قدیمی] zihaq[q] صاحب حق؛ دارای حق؛ سزاوار.
-
ذی حیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذیحیاة] ‹ذوحیات› zihayāt دارای حیات؛ زنده؛ جاندار.
-
ذی دخل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zidaxl کسی که در امری مداخله داشته باشد.
-
ذی روح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ziruh دارای روح؛ جاندار.
-
ذی شان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ziša'n صاحب شٲن و شوکت.