کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذیلاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذیلاً
معنی
(ذَ یا ذِ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - در ذیل ، در پایین . 2 - بعد از این ، سپس .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذیلاً
فرهنگ فارسی معین
(ذَ یا ذِ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - در ذیل ، در پایین . 2 - بعد از این ، سپس .
-
ذیلاً
لغتنامه دهخدا
ذیلاً. [ ذَ لَن ْ ] (ع ق ) در ذیل . در زیر. در پائین . بعد از این . کمی بعد، پس از این . بعد. سپس . بعید هذا.
-
واژههای مشابه
-
ذیلا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: ذَیلاً] zeylan درذیل؛ درزیر؛ درپایین.
-
واژههای همآوا
-
زیلع
لغتنامه دهخدا
زیلع. [ زَ ل َ ] (اِخ ) شهری است به ساحل دریای حبشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام شهری به ساحل شرقی افریقیه نزدیک باب المندب . (ابن بطوطه ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نام شهری به حبشه . (دمشقی ، یادداشت ایضاً). گروهی از مردم سودان بر کران حبشه ...
-
زیلع
لغتنامه دهخدا
زیلع. [ زَ ل َ ] (ع اِ) نوعی از مهره ٔ سپید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ذیلا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: ذَیلاً] zeylan درذیل؛ درزیر؛ درپایین.
-
جستوجو در متن
-
hereunder
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در اینجا، ذیلا، در ذیل، در زیر
-
بیدخ
لغتنامه دهخدا
بیدخ . [ ب َ دَ ] (اِخ ) بدون الف و لام ، نام زنی است . (از لسان العرب ):هل تعرف الدار لاَّل بیدخاجرت علیها الریح ذیلاً انبخا.(لسان العرب ).
-
هبیخی
لغتنامه دهخدا
هبیخی . [ هََ ب َی ْ ی َ خا ] (ع اِمص ) نوعی از خرامان رفتاری . (منتهی الارب ). رفتارخرامان و باتبختر. (ناظم الاطباء). راه رفتن از روی تبختر و ناز. (لسان العرب ). ازهری گوید : جرت علیه الریح ذیلا انبخاجرالعروس ذیلها الهبیخا.(از لسان العرب ).
-
ذیل
لغتنامه دهخدا
ذیل . [ ذَ ] (ع مص ) دامن کشان رفتن . خرامیدن . (دهار) (زوزنی ). دامن کشیدن و خرامان رفتن . دامن بر زمین کشیدن . دامن درکشیدن . (دهار). || صاحب ذیل و دامان شدن . || ذیل ذنب ؛ برداشتن دم را. افراشتن دم را. || ذالت المراءة ذیلا؛ لاغر گردید. || ذال الشی...
-
مشربی
لغتنامه دهخدا
مشربی .[ م َ رَ ] (اِخ ) مولانا مشربی . از قم است و به اتوکشی شهرت داشت . در اوایل به کسب خود روزگار میگذرانید،ولی عاقبت از آن دلگیر شده شاعری اختیار کرد. شخصی نامراد است . طبع شعرش چنان بود که ذیلاً ذکر میشود:سر تا به قدم سوخته ٔ آتش عشقیم پروانه ٔ ...
-
لوسانه
لغتنامه دهخدا
لوسانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) چاپلوسی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چاپلوسی کردن و فروتنی و تملق نمودن باشد. (برهان ). چاپلوس بودن ، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن . (اوبهی ). چاپلوسی کردن باشد. (صحاح الفرس ). به فریب . و در بیت کس...