کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذیغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضیق
لغتنامه دهخدا
ضیق . [ ض َ / ضی ] (ع مص ) تنگ شدن . (منتخب اللغات ) (تاج المصادر) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (دهار). || بخیل شدن مرد. || نگنجیدن چیز در چیزی . (منتهی الارب ).
-
ضیق
لغتنامه دهخدا
ضیق . [ ض َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تنگ . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء).گویند: ضیق لیق ؛ اتباع . (مهذب الاسماء) : خانه ٔ گهواره و ضیق مدارتا تواند کرد بالغ انتشار. مولوی .|| بخیل . (منتخب اللغات ).
-
زیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zeyq ۱. برگردیدن از حق؛ انحراف از راه راست؛ میل از حق به باطل.۲. میل کردن به سوی پستی.۳. شک و ریب.
-
زیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ziq حصیر؛ بوریا؛ زیلو: ◻︎ ای دریغ از آبروی من دریغ / تا زمانه کرد پامالم چو زیغ (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۸).
-
ضیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] zayyeq تنگنظر.
-
ضیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ziq ۱. تنگ شدن.۲. تنگی.۳. سختی.