کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذِمَّةً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عهده
واژگان مترادف و متضاد
۱. تقبل، تعهد، کفالت ۲. ذمه ۳. مسولیت
-
اذمه
فرهنگ فارسی معین
(اَ ذِ مِّ) [ ع . ] (اِ.) جِ ذمام و ججِ ذمه ؛ حق و حقوق .
-
پا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - حریف در قمار و کارهای دیگر. 2 - عهده ، ذمه .
-
ذمام
لغتنامه دهخدا
ذمام . [ ذِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذمیم . و ذِمَّة.
-
due
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناشی از، بدهی، حق، ذمه، موعد پرداخت، پرداختنی، حقوق، مقتضی، قابل پرداخت، سر رسد
-
عهده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عهدَة] [قدیمی] 'ohde ۱. ضمان؛ کفالت.۲. تاوان.۳. ذمه.۴. پیمان.
-
قباله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قبالَة] (حقوق) qabāle نوشته یا سندی که بهموجب آن کسی چیزی را بر ذمه گیرد؛ سند عقد معامله یا نکاح.
-
مهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَهر] (حقوق، فقه) ma(e)hr پول یا چیز دیگر که هنگام عقد نکاح بر ذمۀ مرد مقرر میشود؛ کابین؛ صداق.
-
سرگزیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرگزید، سرگزین، سرگزه، سرگزیه› sargazit پولی که در قدیم مسلمانان از اهل ذمه میگرفتند؛ باج و خراج؛ جزیه.
-
obligations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعهدات، تعهد، وظیفه، التزام، تکلیف، ذمه، عهده، تکفل معاش، فرض
-
خصلت
واژگان مترادف و متضاد
۱. جبلت، سجیه، طینت، صفت، منش، نعت ≠ ذمه ۲. خلق، خو، داب
-
احتیال
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) حیله کردن . 2 - ذمُه دیگری را پذیرفتن . 3 - (اِمص .) حیله - گری ، چاره ساختن .
-
عهده
فرهنگ فارسی معین
(عُ دِ) [ ع . عهدة ] (اِ.) 1 - کفالت ، ضمان . 2 - ذمه . 3 - پیمان .
-
تبری کردن
لغتنامه دهخدا
تبری کردن . [ ت َ ب َرْ ری ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیزاری جستن . || ذمه ٔ خود را بری کردن . (ناظم الاطباء).
-
توزیر
لغتنامه دهخدا
توزیر. [ ت َ ] (ع مص ) به دروغ بر ذمه ٔ کسی گناه بستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به وزر شود.