کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذونواس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذونواس
لغتنامه دهخدا
ذونواس . [ ن ُ ] (اِخ ) البجلی . شاعری کوفی است . ابن الاثیر در المرصع بنقل از کتاب الورقه ٔبن الجراح گوید :مولد او کوفه و منشاء وی رأس عین است و از اوست :ان ّ امرء اصحب الزمان به فقر الیک الظاهر العدم . [ کذا ] .
-
ذونواس
لغتنامه دهخدا
ذونواس . [ ن ُ ] (اِخ ) رجوع به ذرعةبن کعب شود.
-
ذونواس
لغتنامه دهخدا
ذونواس . [ ن ُ ] (اِخ ) لقب کعب یا زرعة. یکی از ملوک و اذواء یمن . او ذوشناتر را بکشت و بجای وی نشست و از آنرو او را ذونواس گویند که دو گیسو بر دوش دروا و جنبان داشت . صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: ملک ذوشناتر سبع و عشرون سنة... مردی ستمگر و بد فع...
-
ذونواس
لغتنامه دهخدا
ذونواس . [ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب کهف .
-
جستوجو در متن
-
اخدود
لغتنامه دهخدا
اخدود. [ اُ ] (اِخ ) (اصحاب ...) مردمی که مؤمنین به پیغامبری را در اخدودی پرآتش کرده سوخته اند. مؤلف قاموس الاعلام آرد: قومی هستند بنجران یمن ، کعب ذونواس یکی از ملوک یمن آنان را به دین یهود دعوت کرد و ایشان از قبول آن دین تن زدند و در زبان عرب کلم...
-
ذرعة
لغتنامه دهخدا
ذرعة. [ ذَ ع َ ] (اِخ ) ابن کعب (442 - 510 م .).ملقب به ذونواس الحمیری از ملوک یمن در جاهلیت . گویند او همان صاحب الأخدود قرآن کریم است ، وی دین یهودداشت و بدو برداشتند که مردم نجران به دین ترسائی گرائیده اند او بجانب ایشان شد و اخادید را حفر کرد و ...
-
ذوثعلبان
لغتنامه دهخدا
ذوثعلبان . [ ث َ ل َ ] (اِخ ) نام مردی ترسا از مردم یمن که در فاجعه ٔ اصحاب اخدود، انجیلی نیم سوخته به قصد تظلم از ذونواس حمیری به قیصر برد. (مجمل التواریخ و القصص ص 169).
-
متواری
لغتنامه دهخدا
متواری . [ م ُ ت َ را ] (ع اِ) نهانگاه و محل اختفا : چون ذونواس بازگشت به یمن این دو کس به نجران آمد و این مردمان که مانده بودند از متواری بیرون آورده و گفت شماکلیسیا آبادان کنید. (تاریخ طبری ، ترجمه ٔ بلعمی ).
-
اذواء یمن
لغتنامه دهخدا
اذواء یمن . [ اَذْ ءِ ی َ م َ ] (اِخ ) نام منزلتی در یمن دون تبابعه ، و جمع آن ذَوون و اذواء است از آنرو که لقب ایشان مبدو به ذو باشد چون : ذوالمنارو ذوالأعواد و ذویزن و ذوجدن و ذونواس و ذوانواح .
-
ثامر
لغتنامه دهخدا
ثامر. [ م ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب از جمله پدر عبداﷲ رئیس ترسایان معاصر ذونواس صاحب الاخدود. (مجمل التواریخ و القصص ص 169).
-
ذوالشناتر
لغتنامه دهخدا
ذوالشناتر. [ ذُش ْ ش َ ت ِ ] (اِخ ) صاحب مجمل التواریخ والقصص در فصل اندر نسق قحطانیان و حمیر عرب یمن وتبعان ، گوید: افریقیس را خود در کتاب سیر خوانده ام که پسری بود نام او القندبن افریقیس ، از بعد پدر با لشکر سوی عراق آمد و لقب او ذوالشناتر، پس براه...
-
ذوجدن
لغتنامه دهخدا
ذوجدن . [ج َ دَ ] (اِخ ) لقب علس بن حارث یکی از مثامنة که ملوک حمیر بودند بعضی گفته اند جدن نام موضعی است و ذوجدن منسوب بدانجاست . و بعضی گویند. او اول کس است که به یمن تغنی کرد و ذوجدن برای حسن صوت وی بدو لقب دادند. و ابن الاثیر در المرصع گوید. وی ا...
-
سیف بن ذی یزن
لغتنامه دهخدا
سیف بن ذی یزن . [ س َ اِ ن ِ ی َ زَ ] (اِخ ) یکی از پادشاهان خاندان حمیری . طبق روایت وی برای رهایی عربستان جنوبی از تسلط حبشیان که از زمان ذونواس در آنجاحکومت میکردند، نخست از دربار بیزانس و سپس از خسروانوشیروان ، شاهنشاه ساسانی یاری خواست . شاهنشاه...
-
حمیریان
لغتنامه دهخدا
حمیریان . [ ح ِ ی َ ] (اِخ ) نام سلسله ای است که پیش از اسلام در یمن حکمرانی داشتند و بزرگترین و متمدن ترین دولت عربی را بوجود آوردند. این سلسله در زمان جاهلیت ظهور کرد و آبادانی و عمرانی به دست آنان در حضرموت و یمن بوجود آمد که هنوز هم آثار آن محو ن...