کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذوق
/zo[w]q/
معنی
۱. خوشیونشاط.
۲. [قدیمی] چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم چیزی.
۳. [قدیمی] چشایی؛ ذائقه؛ قوهای که بهوسیلۀ آن طعم چیزها ادراک میشود.
〈 ذوق کردن: (مصدر لازم) به نشاط آمدن؛ اظهار شادی و مسرت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استعداد، قریحه
۲. سلیقه، مشرب
۳. حالوهوا، حال، دماغ، شور، شوق، مذاق، وجد
۴. چشایی، چشیدن
دیکشنری
birth, flair, gift, imagination, taste
-
جستوجوی دقیق
-
ذوق
واژگان مترادف و متضاد
۱. استعداد، قریحه ۲. سلیقه، مشرب ۳. حالوهوا، حال، دماغ، شور، شوق، مذاق، وجد ۴. چشایی، چشیدن
-
ذوق
فرهنگ فارسی معین
(ذُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) چشیدن . 2 - (اِمص .) چشایی . 3 - در فارسی نشاط ، بشاشت ، خوشی . 4 - علاقه و استعداد برای یادگیری . 5 - لذت . 6 - اولین مرحله از مراحل شهود. ؛~ کسی را کور کردن او را دلسرد و بی علاقه کردن . ؛تو ~ زدن الف - ناخوشایند بودن ...
-
ذوق
لغتنامه دهخدا
ذوق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). ذَواق . مذاق . مذاقة. چاشنی گرفتن . || آزمودن مزه ٔ چیزی . امتحان طعم شیئی . || آزمودن . (زوزنی ) (دهار) (ادیب نطنزی ). || خوردن مقداری قلیل از چیزی . || (ا...
-
ذوق
دیکشنری عربی به فارسی
شامه سگ , بويايي , قوه تشخيص , فراست , استعداد , خصيصه , ذوق , درک , احساس , مزه , طعم , لذت
-
ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذَوق، جمع: اَذواق] zo[w]q ۱. خوشیونشاط.۲. [قدیمی] چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم چیزی.۳. [قدیمی] چشایی؛ ذائقه؛ قوهای که بهوسیلۀ آن طعم چیزها ادراک میشود.〈 ذوق کردن: (مصدر لازم) به نشاط آمدن؛ اظهار شادی و مسرت کردن.
-
ذوق
دیکشنری فارسی به عربی
حماس , ذوق , مذاق , ميل
-
واژههای مشابه
-
ذوق زده ،()شدن،ذوق کردن
لهجه و گویش تهرانی
به هیجان آمده ،به شوق آمدن
-
عالم ذوق
لغتنامه دهخدا
عالم ذوق . [ ل َ م ِ ذَ / ذُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حالت شادمانی و خرمی . (ناظم الاطباء).
-
شوق ذوق
لغتنامه دهخدا
شوق ذوق . [ ش َ / شُو ذَ / ذُو ] (اِ مرکب ) خرسندی . خوشی . خواهش . آرزوی . رغبت . (ناظم الاطباء). رجوع به شوق و ذوق شود.
-
هم ذوق
لغتنامه دهخدا
هم ذوق . [ هََ ذَ / ذُو ] (ص مرکب ) هم سلیقه . (یادداشت مؤلف ). دو تن که علایق و تمایلات مشابه دارند. هم طبع.
-
بی ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bizo[w]q ۱. بیسلیقه.۲. کسی که علاقه و توجه به زیبایی و هنر نداشته باشد.
-
ذوق یافتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) درک کردن ، حس کردن .
-
ذوق زده
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - کسی که بر اثر شنیدن خبری خوش دچار هیجان و نشاط شده باشد. 2 - ویژگی چهره ای که در آن شادی نمایان است .
-
ذوق زده
لغتنامه دهخدا
ذوق زده . [ ذَ / ذُو زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سخت شادان .