کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوعقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذوعقل
معنی
(عَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - صاحب خرد. 2 - آن که خلق را ظاهر بیند و حق را باطن و حق نزد او آیینة خلق باشد. (ذوالعقل ).
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوعقل
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - صاحب خرد. 2 - آن که خلق را ظاهر بیند و حق را باطن و حق نزد او آیینة خلق باشد. (ذوالعقل ).
-
ذوعقل
لغتنامه دهخدا
ذوعقل . [ ع َ ] (ع ص مرکب ،اِ مرکب ) در کشاف اصطلاحات الفنون آمده است : نزد صوفیه آنکه خلق را ظاهر بیند و حق را باطن و حق نزد او آئینه ٔ خلق باشد. آئینه پنهان گردد بصورتی که ظاهر بود در آئینه . و این احتجاب مطلق بمقید است . (شعر):خلق پیدا بیند و حق ر...
-
جستوجو در متن
-
ذوالفضائل
لغتنامه دهخدا
ذوالفضائل . [ ذُل ْ ف َ ءِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن القاسم بن احمدبن خدیوالا خسیکتی ملقب به ذوالفضائل . او ادیبی فاضل و بارع بود و در نحو و لغت ید طولی و در نظم و نثر قدح معلی داشت بیشتر فضلاء خراسان عهد او تلمذ وی کرده اند و وی از ابوالمظفر سمعانی سما...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن القاسم بن احمدبن خدیو الاخسیکثی ، مکنی به ابورشاد و ملقب بذوالفضائل ، از مردم اخسیکت و آن شهریست بفرغانه و آن را با تاء و ثاء هر دو گویند. ولادت او در حدود سال 466 هَ .ق .و وفات بمرو در شب دوشنبه ٔ چهار شب از ماه جم...