کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوخمسة اصابع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوخمسة اصابع
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة اصابع. [ خ َ س َ ةَ اَ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) پنجنگشت . پنج انگشت . فنجگشت . ذوخمسة اوراق .فلفل بری . اثلق . بجنگشت .(ابن البیطار). فنطافلن . بنطافلن . ستیرة (السامی فی الاسامی ). دل آشوب . فقد. فقدة. سکسنبویه . سجسنبویه . زعفران الیمن . ارثد. سرس...
-
واژههای مشابه
-
ذوخمسة اجنحة
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة اجنحة. [ خ َ س َ ةَ اَ ن ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) بنطافلن . (ابن البیطار). و رجوع به ذوخمسة صابع شود.
-
ذوخمسة اضلاع
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة اضلاع . [ خ َ س َ ةَ اَ ] (ع ص مرکب ،اِ مرکب ) صاحب پنج ضلع. خداوند پنج پهلو. دارای پنج بر. کثیر الاضلاع پنج ضلعی .
-
ذوخمسة اقسام
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة اقسام . [ خ َ س َ ةَ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوخمسة اغصان شود.
-
ذوخمسة الوان
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة الوان . [ خ َ س َ ةََ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوثلاث الوان شود.
-
ذوخمسة زوایا
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة زوایا. [ خ َ س َ ةَ زَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) و ذوخمس زوایا. صاحب پنج زاویه . خداوند پنج کنج . دارای پنج گوشه . کثیرالاضلاع پنج ضلعی .
-
ذوخمسة عشر اضلاع
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة عشر اضلاع . [ خ َ س َ ةَ ع َ ش َ رَ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب پانزده ضلع. کثیرالاضلاع پانزده ضلعی .
-
جستوجو در متن
-
سرساد
لغتنامه دهخدا
سرساد. [ س َ ] (اِ) گیاهی است که آن را پنج انگشت گویند و به عربی ذوخمسة اصابع خوانند. (برهان ). پنج انگشت . (اختیارات بدیعی ).ویتکس . بنجنگشت . و رجوع کنید به پنج انگشت . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
سنگسبویه
لغتنامه دهخدا
سنگسبویه . [ س َ گ ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است که آنرا پنج انگشت گویند و به عربی ذوخمسة اصابع و ذوخمسة اوراق و عین السراطین خوانند و تخم آنرا حب الفقد گویند و معرب آن سنجسبویه است . (برهان ) (آنندراج ). دانه ای است درازتر از دانه ٔ انگور و...
-
پنج انگشت
لغتنامه دهخدا
پنج انگشت . [ پ َ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) مجموع انگشتان هر یک از دست و پا که به کف پیوسته است . || انگشته ، و آن افزاریست که برزگران بدان دانه و کاه به باد دهند تا از هم جدا شود.(لغت نامه ٔ اسدی ). چوبی است بلند که بر سر آن از چندچوب کوتاه چون پنجه ٔ آدم...