کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوالوجهین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذوالوجهین
/zolvajheyn/
معنی
در بدیع، آن است که شاعر یا نویسنده در نظم و نثر خود کلماتی به کار ببرد که دو معنی متضاد از آن استنباط شود یعنی هم مدح باشد هم ذم؛ محتملالضدین، مانند این شعر: روسپی را محتسب داند زدن / شادباش ای روسپی زن، محتسب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوالوجهین
فرهنگ فارسی معین
(ذُ لْ وَ هَ) [ ع . ] (ص مر.) شعری که محتمل دو معنای مدح و هجو باشد.
-
ذوالوجهین
لغتنامه دهخدا
ذوالوجهین . [ ذُل ْ وَ هََ ] (ع ص مرکب ) منافق . خداوندنفاق . دوروی : فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. (ابن خلکان . چ فرهاد میرزا ص 250 شش سطر به آخر مانده ). || (اصطلاح بدیع) چنان باشد که کلام مشتمل بر دو نوع از ...
-
ذوالوجهین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذوالوجهَین (= دارای دو معنی)] (ادبی) zolvajheyn در بدیع، آن است که شاعر یا نویسنده در نظم و نثر خود کلماتی به کار ببرد که دو معنی متضاد از آن استنباط شود یعنی هم مدح باشد هم ذم؛ محتملالضدین، مانند این شعر: روسپی را محتسب داند زدن / شادب...
-
جستوجو در متن
-
ذووجهین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذووجهَین] (ادبی) [قدیمی] zuvajheyn =ذوالوجهین
-
دورخه
لغتنامه دهخدا
دورخه . [ دُ رُ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) ذوالوجهین . صاحب دوروی . دورو. که پشت و روی آن یکسان باشد (در پارچه و جامه ). (یادداشت مؤلف ): موجه ؛ چادر و گلیم دورخه . (منتهی الارب ).
-
محتمل الضدین
لغتنامه دهخدا
محتمل الضدین . [م ُ ت َ م َ / م ِ لُض ْ ض ِدْ دَ ] (ع ص مرکب ) چیزی که دارای دو معنی ضد هم باشد. (از ناظم الاطباء). || در اصطلاح علمای بدیع صنعت توجیه را نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و این را ذوالوجهین نیز خوانند و چنان بود که شاعر بیتی گوید دو مع...
-
پائیزی نسوی
لغتنامه دهخدا
پائیزی نسوی . [ زی ِ ن َ س َ ] (اِخ ) مجدالدین محمد الپائیزی النسوی . از شعرای عصر سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه (596 - 617 هَ . ق .) است . محمد عوفی درلباب الالباب آورده است که : در شهور سنه ٔ ست مائه او را در نسا دیدم و شاهنشاهنامه ای می ساخت و وق...
-
دورو
لغتنامه دهخدا
دورو. [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوروی . هرچیز که دارای دورویه باشد. (ناظم الاطباء). || دارای دوجهت . دارای دوطرف : یکرویه کرد خواهد گیتی ترا از آن دورو ازاین جهت شده شخص نزار تیغ. مسعودسعد.یعنی که خور رفت از علودر جدی چون دف دورو. مجیر بیلقانی .- طب...
-
منافق
لغتنامه دهخدا
منافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه کفر پنهان دارد. (مهذب الاسماء). کسی که در آشکار دعوی مسلمانی کند و در نهان کفر ورزد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). دارای نفاق و دورویی در دین یعنی پنهان کردن کفر و آشکار نمودن ایمان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آن...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عمربن مسعودبن احمد، صدرالشریعه برهان الاسلام از معاصران عوفی بود و عوفی در خدمت تاج الدین تعلم می کرد، و در لباب الالباب در ترجمه ٔاحوال وی آرد: الصدر الکبیر برهان الاسلام تاج الملة والدین عمربن مسعود احمد رحمه اﷲ آسمان...