کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوالرمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوالرمة
لغتنامه دهخدا
ذوالرمة. [ ذُرْ رِ م ْ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است بنواحی مدینة. دمشقی .
-
ذوالرمة
لغتنامه دهخدا
ذوالرمة. [ ذُرْ رُم ْ م َ ] (اِخ ) غیلان بن عقبةبن بهیش بن مسعودبن حارثةبن عمروبن ربیعةبن ساعدةبن کعب بن عوف بن ربیعةبن ملکان بن عدّی بن عبدمناةبن ادّابن طابخةبن الیاس بن مضربن نزاربن معدّبن عدنان . مکنّی به ابی الحرث . شاعر مشهور. معروف بذی الرمّة ی...
-
جستوجو در متن
-
ابوالحارث
لغتنامه دهخدا
ابوالحارث . [ اَ بُل ْ رِ ] (اِخ ) کنیت غیلان بن عقبةبن مسعود، معروف به ذوالرمة شاعر. رجوع به ذوالرمه ... شود.
-
ابوالحرث
لغتنامه دهخدا
ابوالحرث . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) کنیت غیلان بن عقبه معروف به ذوالرّمه . رجوع به ذوالرّمه شود.
-
خرقاء
لغتنامه دهخدا
خرقاء. [ خ َ ] (اِخ ) زنی از بنی بکاء بوده که ذوالرمة به وی تشبیب کرده است . (از منتهی الارب ) : تمام الحج ان تقف المنایاعلی خرقاءواصفةاللثام .ذوالرمة (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
صیداء
لغتنامه دهخدا
صیداء. [ ص َ ] (اِخ ) نام زنی است که ذوالرمه بدو تشبیب کرده است . (منتهی الارب ).
-
صیدح
لغتنامه دهخدا
صیدح . [ ص َدَ ] (اِخ ) نام ناقه ٔ ذوالرمه است . (منتهی الارب ).
-
فرنداد
لغتنامه دهخدا
فرنداد. [ ف ِ رِ ] (اِخ ) جایی است ، در آن موضع است قبر ذوالرمة. (منتهی الارب ).
-
قرین
لغتنامه دهخدا
قرین . [ ] (اِخ ) جائی است ، و ذوالرمة دراشعار خود از آن یاد کرده است . (از معجم البلدان ).
-
ابن المرضی
لغتنامه دهخدا
ابن المرضی . [اِ نُل ْ ؟ ] (اِخ ) ظاهراً یکی از روات ذوالرمه ٔ شاعر است ، و لیث بن ضمام اشعار ذوالرمه را از او روایت کرده است . رجوع بفهرست ابن الندیم چ قاهره ص 225 شود.
-
عناق
لغتنامه دهخدا
عناق . [ ع َ ] (اِخ ) مناره ای است قدیم در دهناء که ذوالرمة از آن یاد کرده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مناره ای است عادی در بادیه که از سنگ بنا شده و آن را عناق ذوالرمة گویند، چه وی آن رادر شعر خود آورده است . رجوع به معجم البلدان شود.
-
عذارین
لغتنامه دهخدا
عذارین . [ ع ِ رَ] (ع اِ) تثنیه ٔ عذار. مذکور است در شعر ذوالرمة، دو کوه دراز از ریگ و یا دو دره . (از ناظم الاطباء).
-
غیلان
لغتنامه دهخدا
غیلان . [ غ َ] (اِخ ) ابن عقبةبن بهیش بن مسعودبن حارثه . معروف به ذُوالرﱡمَّة شاعر معروف عرب . رجوع به ذوالرمة شود.
-
حدائی
لغتنامه دهخدا
حدائی . [ ح َدْ دا ] (اِخ ) ابومهلهل معاصر ذوالرمه شاعر بود.داستانی از او در عیون الاخبار (ج 4 ص 40) آمده است .