کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذواق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذواق
/zavāq/
معنی
۱. چشیدن؛ چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم و مزۀ چیزی.
۲. (اسم) طبع.
۳. (اسم) طعم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذواق
لغتنامه دهخدا
ذواق . [ ذَ ] (ع اِ) چاشنی .(دستورالاخوان قاضی خان بدر محمد دهّار). طعم چیزی .
-
ذواق
لغتنامه دهخدا
ذواق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آزمودن مزه . ذَوق . مَذاق . مَذاقة. || کشیدن زه برای دریافتن سختی و نرمی کمان .
-
ذواق
لغتنامه دهخدا
ذواق .[ ذَوْ وا ] (ع ص ) چاشنی گیر. (دهار) (مهذب الاسماء). || مرد متلوّن . || مرد ملول .
-
ذواق
دیکشنری عربی به فارسی
خبره
-
ذواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zavāq ۱. چشیدن؛ چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم و مزۀ چیزی.۲. (اسم) طبع.۳. (اسم) طعم.
-
واژههای همآوا
-
زواق
لغتنامه دهخدا
زواق . [ زَوْ وا ] (ع ص ) مصور و نقاش . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خبره
دیکشنری فارسی به عربی
خبير , ذواق , ناقد ، إخْتصائِي (اِخْتصاصي)
-
ذواقة
لغتنامه دهخدا
ذواقة. [ ذَوْ وا ق َ ] (ع ص ) تأنیث ذَواق .
-
مذاقة
لغتنامه دهخدا
مذاقة. [ م َ ق َ ] (ع مص ) چشیدن وآزمودن . (زوزنی ). طعم چیزی را درک کردن . ذوق . ذواق .مذاق . (از متن اللغة). رجوع به مذاق و مذاقت شود.
-
چاشنی گیر
لغتنامه دهخدا
چاشنی گیر. (نف مرکب ) چاشنی چش . مزه چش . آنکه طعام یا شراب را بازچشد تا طعم آن معلوم کند. ذواق : نگویم بوسه را میری بمن ده لبت را چاشنی گیری بمن ده . نظامی .که ای جامگی خوار تدبیر من ز جام سخن چاشنی گیر من . نظامی . || کسی که طعام را پیش از شاه خورد...
-
مذاق
لغتنامه دهخدا
مذاق . [ م َ ] (ع اِ) چشیدن گاه . محل قوت ذائقه که کام و زبان است . (غیاث اللغات ). ذائقه . کام دهان . آلت حس ذائقه : ابای شعر مرا نیز چاشنی مطلب که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ . ظهیر.شها به وصف تو خوش کرده ام مذاق سخن مدار عیش مرا بر امید تلخ م...
-
چشیدن
لغتنامه دهخدا
چشیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) اندک چیزی خوردن برای استعلام لذت و مزه ٔ آن . (آنندراج ). مزه کردن و احساس مزه و طعم نمودن . (ناظم الاطباء). از چیزی اندک خوردن . (فرهنگ نظام ). امتحان کردن طعم و مزه ٔ مأکولات و مشروبات . چاشنی کردن و چاشنی گرفتن . آگ...
-
ذوق
لغتنامه دهخدا
ذوق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). ذَواق . مذاق . مذاقة. چاشنی گرفتن . || آزمودن مزه ٔ چیزی . امتحان طعم شیئی . || آزمودن . (زوزنی ) (دهار) (ادیب نطنزی ). || خوردن مقداری قلیل از چیزی . || (ا...