کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذواربعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذواربعة
لغتنامه دهخدا
ذواربعة. [ اَ ب َ ع َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارحرفی .
-
واژههای مشابه
-
ذواربعة اضلاع
لغتنامه دهخدا
ذواربعة اضلاع . [ اَ ب َ ع َ ت َ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ذواربع اضلاع . خداوند چهار بر. چهارپهلو. صاحب چهار بر. چهار بر. دارای چهار ضلع. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد مهندسان شکلی است که چهار خط مستقیم بدان محیط باشد. و آن یا مربع است یا م...
-
ذواربعة تضاریس
لغتنامه دهخدا
ذواربعة تضاریس . [ اَ ب َ ع َ ت َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) و ذوُاربعتضاریس . صاحب چهارکنگره . دارای چهاردندانه . چهاردندانه ، خداوند چهارکنگره .
-
ذواربعة زوایا
لغتنامه دهخدا
ذواربعة زوایا. [ اَ ب َ ع َ ت َ زَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) و ذواربع زوایا. چهارگوش . چهارگوشه . خداوند چهار زاویه . صاحب چهارکنج .
-
ذواربعة سطوح مثلثه
لغتنامه دهخدا
ذواربعة سطوح مثلثه . [ اَ ب َ ع َ ت َ س ُ ح ِ م ُ ث َل ْ ل َ ث َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حجمی دارای چهار سطح مثلث . چهار وجهی . ذواربعة سطوح مثلثه
-
جستوجو در متن
-
چاربر
لغتنامه دهخدا
چاربر. [ ب َ ] (ص مرکب ) مربع. ذواربعة اضلاع . چارضلعی . (فرهنگستان ).
-
چهاربر
لغتنامه دهخدا
چهاربر. [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) چهارضلعی . ذواربعة اضلاع . (یادداشت مؤلف ). سطحی از جوانب محاط به چهار خط راست متصل . که چهار خط راست محیط او گردد. رجوع به چهارضلعی شود.
-
اربعة
لغتنامه دهخدا
اربعة. [ اَ ب َ ع َ ] (ع عدد، ص ، اِ) چهار. اربع. || چهارگانه .- آباء اربعة . رجوع به آباء شود.- اخلاط اربعة . رجوع به اخلاط شود.- ادله ٔ اربعة . رجوع به ادله شود.- ارکان اربعة . رجوع به ارکان شود.- ازمان اربعة . رجوع به ازمان شود.- اشکال اربعة . رجو...
-
اربعین
لغتنامه دهخدا
اربعین . [ اَ ب َ] (ع عدد، ص ، اِ) (در حالت نصبی و جرّی ) چهل . اربعون . || چلّه . چله ، مدت چهل روز که صوفیان بگوشه نشسته ریاضت و عبادت کنند. (غیاث ) : که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی . حافظ.|| چهل روز از عاشورا رفته . بیستم صف...
-
سقولوقندریا
لغتنامه دهخدا
سقولوقندریا. [ س َ ق َ ] (معرب ، اِ) هزارماه . اسم یونانی حیوانی است مثل عنکبوت و پایهای بسیار دارد و متأخرین او را ابوسبع و سبعین و متقدمین اربعه و اربعین نامیده اند و از سموم است و طلای مطبوخ بحری آن در روغن زیتون سترنده ٔ موی و جهت رفع حکه نافع ا...
-
ذو
لغتنامه دهخدا
ذو. (ع اِ) با. خداوند. صاحب . دارا. مالک . یقال فلان ذوکذا؛ ای صاحبه . (مهذب الاسماء). ذوالجلال و الاکرام . ذوذوابة. ذواربعة اضلاع . ذوحب . ذونسب . ذوفن . ذوفنون . ذوالریاستین . ذوالأثر.و در حالت نصب ذا و در حال جر ذی آرند و تثنیه ٔ آن ذوان ، ذَوَین...
-
چهارپا
لغتنامه دهخدا
چهارپا. [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که چهار پا دارد. دارای چهار پا. که قوائم او چهار باشد. ذواربعة قوائم . || اصطلاحاً مرکب سواری مانند اسب و استر و خر وشتر و امثال آن . (حواشی برهان چ معین ). هر حیوانی که چهار پا (دو دست و دو پا) دارد. (فرهنگ ...
-
چهارپای
لغتنامه دهخدا
چهارپای . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ چهارپا. ذواربعة قوائم . که بر چهار پایه و قائمه استوار باشد. || چارپا؛ گروهی از حیوانات اهلی یا وحشی که بر دو دست و دو پا حرکت کنند. همچون : گاو، گوسفند، اسب ، خر، استر و اشتر. ماشی (در جمع مواشی )...