کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوابة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوابة
لغتنامه دهخدا
ذوابة. [ ذُ ب َ ] (ع اِ) ناصیه یا منبت موی بر ناصیه . پیشانی یا رستنگاه موی بر پیشانی . || موی بالای پیشانی اسب . || گیسو. (دهار). یک لاغ گیسو. گیسوی بافته شده . ضفیرة. عقیصة. || علاقه ٔ دسته ٔ شمشیر. منگوله . ریشه . || علاقه ٔ شمشیر. || پاره ٔ پوست ...
-
واژههای همآوا
-
ضوابط
فرهنگ واژههای سره
بندها
-
ضوابط
لغتنامه دهخدا
ضوابط. [ ض َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ ضابطة.
-
ضوابط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ضابطَة] zavābet = ضابطه
-
جستوجو در متن
-
مذوب
لغتنامه دهخدا
مذوب . [ م ُ ذَوْ وِ ] (ع ص )آنکه ذوابة و چتر و گیسو برای کودک می سازد و آن را می آراید و زینت می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذویب به معنی ذوابة ساختن . رجوع به تذویب شود.
-
تتو
لغتنامه دهخدا
تتو. [ ت َ ] (ع اِ)تتوالقلنسوة؛ هر دو گیسوی کلاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذؤابة و منه تتوالقلنسوة؛ ای ذؤابتاها.
-
ذوایب
لغتنامه دهخدا
ذوایب . [ ذَ ی ِ ] (ع اِ) ذوائب . ج ِ ذَوابة. گیسوها. مویهای پیش سر. علاقه ها. || بلندترین و بهترین چیزها.
-
مذئب
لغتنامه دهخدا
مذئب . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) ترسیده . (ناظم الاطباء): أذأب فلان ؛ فزع من ای شی ٔ کان . (متن اللغة). فزع من الذئب . (اقرب الموارد). || کسی که گیسو می سازد برای کودک و آن را زینت می کند. (ناظم الاطباء): أذأب الغلام ؛ جعل له ذؤابة. (متن اللغة)، عمل له ...
-
مذأب
لغتنامه دهخدا
مذأب . [ م ُ ذَءْ ءَ ] (ع ص ) غلام مذأب ؛ طفل با گیسو. (منتهی الارب ). غلامی گیسودراز. (مهذب الاسماء). || غبیط مذأب ؛ پالان ذوابه دار. (منتهی الارب ).
-
گیسوی کفش
لغتنامه دهخدا
گیسوی کفش . [ سو ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن مقدار از بند کفش یا جز آن که بر پا قرار گیرد و بر زمین ساید. (یادداشت مؤلف ): ذُؤابَةُ النعل ؛ گیسوی کفش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هِلال . (اقرب الموارد). هلال ؛ گیسوی کفش . (منتهی ال...
-
ضفیرة
لغتنامه دهخدا
ضفیرة. [ ض َ رَ ] (ع اِ) موی بافته .ج ، ضَفائِر. (منتهی الارب ). موی تافته . (دهار). موی تافته و بافته . (مهذب الاسماء). موی پیچیده و جمعکرده بر سر. (منتخب اللغات ). جعد بافته . (دهار). ذوآبه . یک لاغ گیسو. || ریگ توده . (منتهی الارب ).
-
غدیرة
لغتنامه دهخدا
غدیرة. [ غ َ رَ ] (ع اِ) پاره ای ازگیاه . ج ، غُدران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || گیسوی بافته . ج ، غدائر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). موی سر زنان . (دهار) (مهذب الاسماء). ذؤابه . لیث گوید هر عقیصه غدیره است و غدیرتان...
-
عقاص
لغتنامه دهخدا
عقاص . [ ع ِ ] (ع اِ) رشته که بدان گیسو بندند. (منتهی الارب ). نخی که بوسیله ٔ آن اطراف ذؤابه را بندند. ج ، عُقُص . (از اقرب الموارد). موی بند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). جل گیس . گیسوبند. گیس باف . || «دوارة» و شکنبه که در شکم گوسپند است . (از...