کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذهنیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذهنیة
لغتنامه دهخدا
ذهنیة. [ ذِ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ذهنی . قضیه ٔ ذهنیة. رجوع به قضیة شود. بیاء النسبة و تاء التانیث . عند المنطقییین قضیة یکون الحکم فیها علی الافراد الذهنیة فقط و قد سبق ذکرها فی لفظ الحقیقیة و هی اقسام منها مایکون افرادها موجودة فی الذهن متصفا...
-
واژههای مشابه
-
صورت ذهنیه
لغتنامه دهخدا
صورت ذهنیه . [ رَ ت ِ ذِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صورت ذهنی شود.
-
اعتبارات ذهنیه
لغتنامه دهخدا
اعتبارات ذهنیه . [ اِ ت ِ ت ِ ذِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) موجودات و متصورات ذهنی . مقابل اعیان خارجی . (از حکمت الاشراق ص 50).
-
واژههای همآوا
-
ذهنیت
فرهنگ فارسی معین
(ذِ یَّ) [ ع . ذهنیة ] 1 - (اِ.) نوع تفکر، بینش . 2 - (اِمص .) ذهنی بودن . مق عینیت .
-
جستوجو در متن
-
ذهنیت
فرهنگ فارسی معین
(ذِ یَّ) [ ع . ذهنیة ] 1 - (اِ.) نوع تفکر، بینش . 2 - (اِمص .) ذهنی بودن . مق عینیت .
-
صورت ذهنی
لغتنامه دهخدا
صورت ذهنی . [ رَ ت ِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت ذهنیه . آنچه معلوم و ممیز در ذهن بود. ماهیت موجودبوجود ذهنی . رجوع به صورت ، صورة و وجود ذهنی شود.
-
ذهینه
فرهنگ فارسی معین
(ذِ یِّ) [ ع . ذهنیة ] (ص نسب .) مؤنث ذهنی . (در علم منطق قضیه ای است که مصادیق و محکوم علیه و موضوع آن در ذهن باشد مانند قضیة «دونقیض با هم جمع نگردند.» موضوع - که نقیضان است - در ذهن است ).
-
صناعة
لغتنامه دهخدا
صناعة. [ ص ِ ع َ ] (ع اِ) صناعت . پیشه . (منتهی الارب ). پیشه . کار. (غیاث اللغات ). رجوع به صناعت شود. || صناعت در عرف خاصه علمی است منوط به چگونگی عمل که منظور از آن علم عین علم است ، خواه به ادامه ٔ عمل باشد، مانند: درزیگری و امثال آن و خواه ادامه...
-
صورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صورة، جمع: صُوَر] surat ۱. صفت؛ نوع؛ وجه؛ شکل.۲. روی؛ رخسار.۳. [قدیمی] پیکر.۴. [قدیمی] نقش.〈 صورت برداشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [مجاز]۱. لیست کردن؛ سیاهه کردن؛ سیاهه نوشتن.۲. [قدیمی] نقاشی کردن.〈 صورت دادن: (مصدر متعدی) [م...
-
ملازمه
لغتنامه دهخدا
ملازمه . [ م ُ زَ م َ / زِ م ِ ] (از ع ، اِمص ) ملازمت . ملازمة. رجوع به ملازمت و ملازمة شود. || (اصطلاح فلسفی ) حکمی که حکم دیگر را اقتضا کند مانند وجود دود برای آتش در روز و وجود آتش برای دود در شب . (از تعریفات جرجانی ). همبستگی میان دو امر را ملا...
-
مجرد
لغتنامه دهخدا
مجرد. [ م ُ ج َ ر رَ ] (ع ص ) برهنه . عریان . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- فلان حسن المجرد؛ فلان در برهنگی خوش و آکنده گوشت است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || برکشیده (تیغ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سیف مجرد؛ شمشیر کشیده ....
-
ضرورت
لغتنامه دهخدا
ضرورت . [ ض َ رو رَ ] (ع اِ)ضرورة. نیاز و حاجت . (منتهی الارب ). حاجت . (منتخب اللغات ) : اکنون ضرورتی پیش آمده است . (کلیله و دمنه ). درویشی را ضرورتی پیش آمد کسی گفت فلان نعمتی دارد بی قیاس . (گلستان ). درویشی را ضرورتی پیش آمدگلیم یاری بدزدید. (گل...