کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذهلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذهلی
لغتنامه دهخدا
ذهلی . [ ] (اِخ ) در تاریخ سیستان آمده است : و او «احمدبن خالد»محمدبن اسماعیل الذهلی را اینجا فرستاد. (ص 179).
-
ذهلی
لغتنامه دهخدا
ذهلی . [ ذُ ] (اِخ ) سعیدبن عبداﷲ. رجوع به سعیدبن عبداﷲ ذهلی شود.
-
ذهلی
لغتنامه دهخدا
ذهلی . [ ذُ ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن عبداﷲ الذهلی بالولاء. مکنی بابی عبداﷲ. از مردم نیشابور و از حفاظ حدیث و فقه است وی از نیشابور بطلب حدیث ببغداد و بصرة و شهرهای دیگررفت و شهرتی تمام یافت . بخاری در صحیح 34 حدیث از وی روایت کرده است . و مشیخت علم بخ...
-
ذهلی
لغتنامه دهخدا
ذهلی . [ ذُ ] (ص نسبی ) منسوب است به قبیله ٔ ذهل بن ثعلبة. (سمعانی ).
-
ذهلی
لغتنامه دهخدا
ذهلی . [ ذُ لی ی ] (اِخ ) محمدبن احمد الذهلی . مکنی بابی طاهر. فقیهی محدث از قضاة مصر. وی شاعری نیکو بدیهت و مناظری قوی حجت بود و از سال 348 تا 366 هَ . ق . تولیت قضاء مصر داشت .
-
واژههای مشابه
-
علی ذهلی
لغتنامه دهخدا
علی ذهلی . [ ع َ ی ِ ذُ ] (اِخ ) ابن حسن ذهلی افطس ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی افطس شود.
-
حجیر ذهلی
لغتنامه دهخدا
حجیر ذهلی . [ ح ُ ج َ رِ ذُ هََ ] (اِخ ) رجوع به حجیربن بیان شود.
-
عمران ذهلی
لغتنامه دهخدا
عمران ذهلی . [ ع ِ ن ِ ذُ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی شود.
-
واژههای همآوا
-
زحلی
لغتنامه دهخدا
زحلی . [ زُ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به زحل . || منحوس . مشأوم . چون پیشینیان زحل را مظهر نحسی و ستاره ٔ نحس میدانستند،در ادبیات فارسی و تازی هر چیز یا هر کس را که نحس می خواستند خواند، بزحل تشبیه میکردند و یا بدان منسوب میساختند، همچنانکه در دوری ، و ...
-
جستوجو در متن
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به ذهلی محمدبن احمدبن ذهلی شود.
-
ابوداود
لغتنامه دهخدا
ابوداود. [ اَ وو ] (اِخ ) خالدبن ابراهیم ذهلی (؟).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ذهلی بن رقادبن ابراهیم . وی از مردم اِسفِس است که دهی است در مرو.