کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذهبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرین
دیکشنری فارسی به عربی
ذهبي
-
اعلا
دیکشنری فارسی به عربی
ذهبي
-
درخشنده
دیکشنری فارسی به عربی
ذهبي
-
طلا یی
دیکشنری فارسی به عربی
ذهبي , کستنائي
-
ماهی طلا یی
دیکشنری فارسی به عربی
سمک ذهبي
-
ماهی قرمز
دیکشنری فارسی به عربی
سمک ذهبي
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ذهبی . عبداﷲبن محمد ذهبی . رجوع به عبداﷲ... و رجوع به ابن ذهبی ... شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ذهبی محمدبن احمد. رجوع به ذهبی ... و رجوع به ابن قایماز... شود.
-
شمس الدین
لغتنامه دهخدا
شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن احمد ذهبی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از مشاهیر مورخان و محدثان شافعی بود. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ذهبی شود.
-
ابوسعد
لغتنامه دهخدا
ابوسعد. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن حمدون . او راست : کتاب تذکره . ابن خلکان کنیت او را ابوالمعالی و ذهبی ابوسعد گفته و نیز ذهبی وفات او را در سال 608 هَ . ق . آورده است . رجوع به ابن حمدون شود.
-
عبدالملک
لغتنامه دهخدا
عبدالملک . [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن الشریف محمدبن علی العلوی ، مکنی به ابومروان . از ملوک دولت اشراف علویین در مغرب اقصی است به سال 1140 هَ . ق . به فاس با وی بیعت کردند و او به مکناسه رفت و در آنجا یاران وی برادر او احمد ذهبی را د...
-
ذهبیة
لغتنامه دهخدا
ذهبیة. [ ذَ هََ بی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) زرینه . (دهار). || نوعی از زورق و قایق در رود نیل . || تأنیث ذهبی .
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) بنت افعی . از راویان حدیث بود و از ام سلمة روایت کرد. و عمار ذهبی از او روایت کرده است . (از تاج العروس ).
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) ابن احمد... رجوع به ذهبی محمدبن احمد شود.
-
ابومحمود
لغتنامه دهخدا
ابومحمود. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم مقدسی . تلمیذ حافظ ذهبی . رجوع به احمد... شود.