کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذناب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذناب
لغتنامه دهخدا
ذناب . [ ذِ ] (اِخ ) نام وادئی متعلق به مرةبن عوف . || نام جایگاهی و ظاهراً در شام .
-
ذناب
لغتنامه دهخدا
ذناب . [ ذِ ] (ع اِ) ج ِ ذَنوب و ذُنابَة.
-
ذناب
لغتنامه دهخدا
ذناب . [ ذِ ] (ع اِ) رشته ای که بدان دم شتر را به تنگ آن بندند تا آن را جنبانیدن نتواند و راکب را آلوده نکند. || سپس و آخر هر چیزی . || سپس رو. || آب رو میان دو پشته . ج ، ذَنائب .
-
واژههای همآوا
-
زناب
لغتنامه دهخدا
زناب . [ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه است که در بخش سنجید شهرستان هروآباد واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زناب
لغتنامه دهخدا
زناب . [ زُ ] (اِخ ) لقب زینب دختر ام سلمة. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ذنائب
لغتنامه دهخدا
ذنائب . [ ذَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ذَنوب و ذِناب .
-
مذانبة
لغتنامه دهخدا
مذانبة. [ م ُ ن َ ب َ ] (ع مص ) بچه مادیان در استخوان گرداگرد دبر افتادن و نزدیک گردیدن برآمدن آن . ذناب . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
ذنابة
لغتنامه دهخدا
ذنابة. [ذُ ب َ ] (ع اِ) سپس رو. || نوک کفش . || آبراهه در پستی . || نهری که از مرغزار بجانب دیگر رود. || پایان جوی . || پایان هر چیزی . || دنباله ٔ چیزی . || ذنابةالوادی ؛ جای منتهای سیل وادی . || ذُنابةالدهر؛ اواخر زمان آن . ج ، ذِناب ، ذُنابیب . ||...
-
ذنوب
لغتنامه دهخدا
ذنوب . [ ذَ ] (ع ص ، اِ) اسب درازدم بسیارموی . سطبردم . سطبردنبال . درازدم . که دم پرموی و سطبر دارد. فرس ذنوب ؛ اسپ خوش دُم . || روز بسیارشرّ. || دلو، یا دلو پرآب ، یا دلوی که در آن آب باشد یا دلوی که آبش قریب پری آن بود. || دلو بزرگ . || دلو یک گوش...
-
میان دربند
لغتنامه دهخدا
میان دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) میان دربند و بالا دربند و زیر دربند، از بلوکات ولایت کرمانشاهان است . حد شمالی : کردستان . شرقی : سنقر. جنوبی : کرمانشاهان . غربی : قصر و ذناب است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرما...
-
پشته
لغتنامه دهخدا
پشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مقداری که با پشت توان برداشت . هر چیز که بر پشت گیرند از هیمه و جز آن . کوله . کوله بار. بار : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتندپشته ٔ هیزم بدو برداشتند. رودکی (از کلیله و د...