کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضمام
لغتنامه دهخدا
ضمام . [ض ِ ] (ع اِ) آلت فراهم آوردن چیزی . (منتهی الارب ).
-
زمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَزِمَّة] ze(a)mām ۱. مهار؛ افسار.۲. [مجاز] اختیار: زمام کشور در دست بیگانگان است.
-
ضمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zemām آنچه با آن چیزی را به چیز دیگر ضمیمه کنند؛ آنچه دو یا چند چیز را به یکدیگر پیوند دهد.
-
جستوجو در متن
-
اذمه
فرهنگ فارسی معین
(اَ ذِ مِّ) [ ع . ] (اِ.) جِ ذمام و ججِ ذمه ؛ حق و حقوق .
-
اذمه
لغتنامه دهخدا
اذمه . [ اَ ذِم ْ م َ ] (ع اِ) ج ِ ذمام . جج ِ ذِمَّة. حقوق . حرمتها. آبروها. (آنندراج ).
-
ذِمَّةً
فرهنگ واژگان قرآن
عهد وپيمان (دراصل از ذِمام و ذمّ به معني توبيخ و مذمتي است که متوجه انسان در برابر عهدشکنياش ميشود، مي باشد )
-
ذمة
لغتنامه دهخدا
ذمة. [ ذَم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) بئرٌ ذَمَّة؛ چاه اندک آب . (مهذب الاسماء). چاه کم آب . || چاه بسیارآب . چاه پرآب . (از اضداد است ). ج ، ذِمام .
-
مذمة
لغتنامه دهخدا
مذمة. [ م َ ذَم ْ م َ ] (ع مص ) ذم .هجو کردن و عیب نهادن . (از متن اللغة). مقابل مدح به معنی ستودن . (از اقرب الموارد). نکوهیدن . || (اِمص ) نکوهش . (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان ). ملامة. (متن اللغة). خلاف محمدت . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، م...
-
ذمة
لغتنامه دهخدا
ذمة. [ ذِم ْ م َ ] (ع اِ) کفالت . ذِمامَت . دَمامَت . || عهد. پیمان . (ادیب نطنزی ). اِل . امان : به امان پناهید و زنهار طلبید و در ذمت عنایت و رعایت حاجب آلتونتاش گریخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 342). || حرمت . (مهذب الاسماء). ملحة. || زینهار...
-
طغرائی
لغتنامه دهخدا
طغرائی . [ طُ ] (اِخ ) یاقوت آرد: حسین بن علی بن محمدبن عبدالصمد الاستاد، مؤیدالدین ، ابواسماعیل الاصبهانی ، المعروف بالطغرائی . کلمه ٔ طغرائی منسوب به کسی است که شغل و منصب او نوشتن طغرا و القاب ملوک و امرا بر فرامین و مناشیر باشد. و هی الطرة التی ...