کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذمار
/zemār/
معنی
آنچه نگهداری و حمایتش بر شخص واجب و سزاوار باشد از زن و فرزند و اهل و خانواده و حرم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذمار
لغتنامه دهخدا
ذمار. [ ذَ ] (اِخ ) نام یکی از ملوک یمن . و ذمار مخلاف صنعاء به اسم او نامیده شده است .
-
ذمار
لغتنامه دهخدا
ذمار. [ ذَ / ذُ ] (اِخ ) نام قریه ای بدو منزلی صنعاء در یمن . و گویند ذمار نام صنعاء باشد. (نهایة). نام مخلافی از مخالیف یمن . (ابن الندیم ). نام بطنی از حمیر که در مخلاف ذمار سکونت دارند. اسم قریه ای است به یمن بدو منزلی صنعاء.و عده ای از علماء بدان...
-
ذمار
لغتنامه دهخدا
ذمار.[ ذِ ] (ع اِ) زنهار. زینهار. عهد. آنچه سزاوار بودنگاهداشت آن بر مرد. یقال : فلان حامی الذمار؛ ای اذا ذمر و غضب حمی . و نیز گویند، ذمار! ای احفظ ذمارک !
-
ذمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zemār آنچه نگهداری و حمایتش بر شخص واجب و سزاوار باشد از زن و فرزند و اهل و خانواده و حرم.
-
واژههای همآوا
-
ضمار
واژگان مترادف و متضاد
پنهان، مختفی، مخفی، مستور، ناپیدا، نهان، نهفته ≠ آشکار، پیدا
-
زمار
لغتنامه دهخدا
زمار. [ زَم ْ ما ] (ع ص ) نای نواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نای زن . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). زمارة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زمارة شود.
-
زمار
لغتنامه دهخدا
زمار. [ زِ ] (ع مص ) بانگ کردن شترمرغ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) بانگ شترمرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زمار
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (ص .) نای زن ، نی نواز.
-
زمار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) بانگ شترمرغ .
-
ضمار
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] 1 - (ص .) پنهان ، مخفی . 2 - (اِ.) مالی که امیدی به وصول آن نرود. غالباً مالی غصب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد، ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار برآید.
-
ضمار
لغتنامه دهخدا
ضمار. [ ض َ ] (اِخ ) جایگاهی است و در آن وقعه ای بنی هلال را. (معجم البلدان ).
-
ضمار
لغتنامه دهخدا
ضمار. [ ض َ / ض ِم ْ ما ] (اِخ ) نام بتی است عرب را. رجوع به بت شود. عبدالملک بن هشام گوید مرداس ابوالعباس بن مرداس را بتی بود و پرستش او می کرد. چون مرگش فرارسید پسر خویش عباس را بخواست و گفت ای پسر ضمار را پرستش کن که سود و زیان تو به دست اوست . عب...
-
ضمار
لغتنامه دهخدا
ضمار. [ ض ِ ] (ع ص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسرضاد و فتح میم مخفّفة، در لغت بمعنی پنهان و صفت است از اِضمار که بمعنی پنهان کردن می باشد. و شرعاً مال زائدالید که امیدی به وصول آن نرود غالباً. کذا فی جامعالرموز و فی کتاب الزکوة. مانند مالی غص...
-
ضمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zemār ۱. (فقه) مالی که امید به وصول آن نباشد.۲. (فقه) وام و وعدهای که به آن امید نتوان داشت؛ وام بیمدت.۳. [قدیمی] پنهان؛ نهان.۴. [قدیمی] مال پنهان.