کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذلم
لغتنامه دهخدا
ذلم . [ ذَ ل َ ] (ع اِ) جای فرورفتن آب رودبار.
-
واژههای همآوا
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ] (ع اِ) برف . || (اِمص ) آبداری و صفا و درخشندگی دندان که از شدت سپیدی به سیاهی زند همچون جوهر شمشیر. برق . بریق . ج ،ظلوم . || (اِخ ) نام شمشیر هذیل تغلبی .
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ] (ع مص ) ستم کردن . || به ناجایگاه نهادن چیزی را. || کم و نقص کردن حق کسی را. || ظلم ارض ؛ کندن زمین در غیر جای کندیده . || ظَلم بعیر؛ کشتن شتر را بی علت و بیماری . || ظَلم وادی ؛ از حد زیاده شدن آب رودکده . || ظلم الوَطب ؛ پیش از جُغرات ...
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ل َ ] (ع اِ) کالبد. || کوه . ج ، ظُلوم . || لَقیته ادنی ظَلم أو ادنی ذی ظَلم ؛ أی اول کل شی ٔ أو حین اختلط الظلام أو ادنی ظلم القرب أو القریب .
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ل ِ ] (اِخ ) وادیی است از وادیهای قبلیة. قال الأصمعی : ظلم جبل اَسود لعمروبن عبدبن کلاب و هو و خَوّ فی حافتی بلاد بنی ابی بکربن کلاب فبلاد ابی بکر بینهما ظَلِم مما یلی مکة جنوبی الدفینة... و قال نصر: ظَلم جبل بالحجاز بین اضم و جبل جهینة. ...
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ل ِ ] (ع مص ) تاریک شدن .
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظِ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است که شاخ نرم و تر و دراز دارد. (منتهی الارب ).
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ظلمت . تاریکی ها : شادمان باد و به شادی ّ و طرب نوش کنادباده از دست بتی خوبتر از بدر ظلم . فرخی .همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی همیشه تا ندرخشد سها چو بدر ظلم . فرخی .ظلمت این شعر رای روشن تو دور کردهر کجا آثار نور آمد شود...
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظُ ل َ ] (ع اِ) سه شب متصل به شبهای دُرع ، یعنی نوزدهم و بیستم و بیست ویکم . || ج ِ ظَلماء .
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظُ ل ُ ] (ع اِمص ) ظُلم .
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظُ] (ع اِمص ) به ناجایگاه نهادن چیزی را. وضع شیئی درغیر موضع خود. ستم . بیداد. ستم کردن . ستمگری . بیدادی . بیدادگری . جور. جفا. عسف . اعتساف . حیف . بغی . ضیم .عدوان . آزار. زور. مظلمه . کفر. ج ، ظلام : در صفات تو ظلم نتوان گفت با سگی در جوا...
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم .[ ظَ ل َ / ظِ ل َ ] (اِخ ) موضعی است در شعر زُهیر.
-
ظلم
واژگان مترادف و متضاد
آزار، اجحاف، اعتساف، بغی، بیدادگری، بیداد، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جفا، جور، ستم، ستمگری، غدر، مظلمه ≠ مهر
-
ظلم
فرهنگ واژههای سره
بیداد، جفا، ستم