کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذلل
لغتنامه دهخدا
ذلل . [ ذُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذَلول .
-
واژههای همآوا
-
ظلل
لغتنامه دهخدا
ظلل . [ ظَ ل َ ] (ع اِ) آب زیر درختان که بر آن آفتاب نرسد.
-
ظلل
لغتنامه دهخدا
ظلل . [ ظُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ظُلَّة.
-
زلل
فرهنگ فارسی معین
(زَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) لغزیدن . 2 - (اِمص .) لغزش . 3 - (اِ.) خطا.
-
زلل
لغتنامه دهخدا
زلل . [ زَ ل َ ] (ع اِمص ، اِ) لغزش . اسم است زلیل را. زلیلی مثله ُ. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث ) : چون آدمی شدی چو فرشته نیامدی تن پاک گشته از علل و نامه از زلل . سوزنی .در زیر بار جرم و زلل مانده چون خران از هر سوئی شهیق بر...
-
زلل
لغتنامه دهخدا
زلل . [ زَ ل َ ] (ع مص ) بلغزیدن . (زوزنی ). بلغزیدن و سهو افتادن . (تاج المصادر بیهقی ). لغزیدن قدم . (دهار). لغزیدن در گل یا در سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبک سرین گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زَل َّ زَلاّ ...
-
ضلل
لغتنامه دهخدا
ضلل . [ ض َ ل َ ] (ع مص ) گمراه شدن . گمراهی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). گمرهی . ضلال . || (اِ) آب جاری زیر سنگ کلان که آفتاب آن را نرسد. (منتهی الارب ). آب جاری زیر سنگ که آفتاب بر آن نتابد. (منتخب اللغات ). آب جاری زیر درختان . (منتهی الارب )...
-
زلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zalal ۱. (ادبی) در عروض، اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند.۲. [قدیمی] لغزیدن و افتادن.۳. [قدیمی] از حق و صواب منحرفگشتن.۴. [قدیمی] لغزش؛ خطا.۵. [قدیمی] کمی؛ نقصان.
-
ظُّلَلِ
فرهنگ واژگان قرآن
سايبانها (جمع ظُلَّة )
-
جستوجو در متن
-
ذلول
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) [ ع . ] (ص .) رام ، مطیع . ج . اذلة و ذُلُل .
-
مذلل
لغتنامه دهخدا
مذلل . [ م ُ ذَل ْ ل ِ ] (ع ص ) خوارکننده . حقیرکننده . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). نعت فاعلی است از تذلیل . رجوع به تذلیل شود. || آنکه خوشه های خرمابن را بر شاخ وی گذارد. (منتهی الارب ): ذلل الکرم والنخل ؛سوی قطوفه و دلاها لیسهل قطافها عند ایناعه...
-
جزر
لغتنامه دهخدا
جزر. [ ج َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به حلب . (منتهی الارب ). ناحیه ای است به حلب شامل چندین قریه . و حمدان بن عبدالرحیم طبیب در آنجا ساکن گشت و سپس به ارثاث منتقل شد و ابیات زیر را در وصف جزر سرود : یا حبذا الجزر کم نعمت به بین جنان ذوات افنان بین جنان ...
-
ذلول
لغتنامه دهخدا
ذلول . [ ذَ ] (ع ص ) رام . (مهذب الاسماء)(دهار). منقاد. نرم . مطیع. مُذلَّلَة در عمل . کارکشته . کارشکسته . (ابوالفتوح رازی ). آسان . آهسته . آرام . فرهخته . (مهذب الاسماء). مقابل صعب . سرکش . تور: القران ذلول ذو وجوه فاحملوه علی احسن الوجوه . || سحا...